یکشنبه، مرداد ۰۸، ۱۳۸۵

به کدومین گناه
یه چیزی عینه وزنه روی قلب آدم سنگینی می کنه


یکشنبه، مرداد ۰۱، ۱۳۸۵

تصور کنید که سی دی رام آدم درست کار نکنه....بعد آدم یهو تصمیم بگیره..ویندوز عوض کنه...
و دقیقا بعد فرمت....سی دی رام قاطی کنه....کامپیوترم شب شده بود...عین غار تاریک....
..اما هر جوری بود...بالاخره ویندوز رو ریختم.....الان هیچی روش نیست ختی ورد
بعدانش....
.......یه مشت حرف مایوس کننده و ناامید وارانه است.....
مریم خسته شده.....
میگن اگه چیزی بتونه ناراحتت کنه...نشونه یه ضعف توی تواه.....
من از وجود اون ضعف ناراحتم....از اینکه بعضی موقع ها....یه اتفاق یه برخورد...
عصبی ام می کنه....
یه چیزی اشتباهه...
"نباید سعی کنیم آنچه را دیگران سعی دارند در خود رشد دهیم، باید آن چیزی را کشف کنیم که خود از خویش انتظار داریم
بدین گونه دیگر لازم نیست چیزی را با خود عهد کنیم چون با لذت و شادی دگرگون خواهیم شد."
دومین مکتوب

امیدوارم روزنهای امید خودشون قد علم کنن....و من از مود غمینناک بیام بیرون....

از این حرفا که بگذریم....باز تو محله ما موش کور اومده....تمام پیاده رو ها خراب کردن....من میگم...نمیشه
پیاده ره ها رو کشویی کنن....یه روز لوله گازه یه روز آبه....یه روز تلفنه.....

سه‌شنبه، تیر ۲۰، ۱۳۸۵

دست و دلم به نوشتن نمی ره...نه اینجا...نه توی دفترم...نه حتی توی تیکه های کاغذ...نه گوشه کتابا...
منتظرم...حالم خوب بشه..کی؟....نمی دونم...رفتم سراغ پوشه آهنگا........جدیدا خوشم میاد معنی و رو بنویسم
نمی دونم....همین جوری نوشتم...

If tomorrow never come

گاهی اوقات وقتی شب میشه و دیروقته
من در حالی که بیدارم و درازکشیدم
به او که خوابه نگاه می کنم
توی رویاهای آرومش غرقه خوابه
چراغ ها رو خاموش می کنم...و توی تاریکی دراز میکشم
فکرایی از سرم رد میشه
اگه فردا صبح از خواب بیدار نشم
ممکنه به طوری که من توی قبلم احساسش می کنم شک کنه؟
اگه فردا نیاد......آیا او می فهمه که چقد دوستش داشتم
آیا من سعی خودمو کردم...که هر طریقی که هست ، هر روز بهش نشون بدم...
او تنها کسه منه...
و اگه زمان من روی زمین تموم بشه
و او با دنیایی بدون من مواجه بشه
آیا اون عشقی که من در گذشته بهش دادم
اونقد هست که برای همیشه کافی باشه..
اگه فردا نیاد

چون من تو زندگی ام عشق گمشده دارم...
کسایی که نمی دونستند چقدر دوستشون دارم...
حالا با احساس پشیمونی زندگی می کنم
اون احساس واقعی من هیچوقت واسه اونا آشکار نشد...
واسه همین من به خودم قول دادم هر روز بهش بگم چقد او برام مهمه
و دیگه نزارم اتفاق گذشته بیافته
چون ممکنه شانس دیگه ای نداشته باشم...که بهش بگم..چه احساسی در موردش دارم
اگه فردا نیاد......آیا او می فهمه که چقد دوستش داشتم
آیا من سعی خودمو کردم...که هر راهی که هست ، هر روز بهش نشون بدم...
او تنها کسه منه...
و اگه زمان روی زمین تموم بشه
و او با دنیایی بدون من مواجه بشه
آیا اون عشقی که من در گذشته بهش دادم
اونقد هست که برای همیشه کافی باشه..
اگه فردا نیاد


........
برای همین به کسی که دوستش دارید بگید اونچه را فکر می کنید...در مورد
اگه فردا نیاد

شنبه، تیر ۱۰، ۱۳۸۵

با اینکه این آلمانا فامیلمونن...هیچ دوست نداشتم ببرن...
و واقعا حیف شد که آرژانتین حذف شد.( با حس افسوس و دریغ این جمله رو بخونید )
..آخه من نمی فهمم چه موقعه دروازه بان مصدوم شدن بود...
حیف شد...چه بازیایی قشنگی و که میشد باشه دیگه حالا نیست...
اینقده دلم می خواست..با برزیل بازی می کردن...
بعدم...این بازی انگلستان ، پرتغال...هیچ دلم نمی خواست پرتغال ببره...

..:).بادکنکی که قول داده بودم



اممم ....
آهان حتما آهنگ onlytime ، Enya را شنیدید..
..این دوست گل...باعث شد یه 900 بار دیگه به این آهنگه گوش کنم...