چهارشنبه، فروردین ۳۰، ۱۳۹۱

بعد مدت ها...ننوشتن...نوشتنم اومد...
...
همه چی مثل قبله...چیزی فرق نکرده...
اما روزای بهتری داشتم
دارم درس می خونم
و خوب این خودش وادیه خوبیه...

اینترنت شرکت کلا قطعه...
دیگه می رسم خونه...از دو حال خارج نیست..
یا درس دارم..یا خسته ام...

اما خوبه...بهتره از قبله...
اما دلم تنگ شده.. واسه دوستی های ناب
واسه اینکه کسی تو رو به خاطر منافعش نخواد
البته هر وقت این فکرا میاد توی سرم
با خودم میگم..خودت چی مریم خانوم
اما حداقل زمان هایی سراغ دارم...که به خاطر خود اون آدم سراغش و گرفتم...

نمی دونم..شاید خیلی حساسم...
کلا که حساسم....
بگذریم....
فعلا...