دوشنبه، آذر ۰۳، ۱۳۸۲

ا ینقد دیروز می گفتم کی میشه ، الان بشه....بیا اینم الان....آخه صب یه امتحان داشتم که خفن بود...می دونستم که سخته....برای من که سخت بود...سرم از صب ارکست سمفونی بر گزار کرده....سر دردی...بنگ بنگ...
بدبختی وقتی سرم درد می گیره دماغمم درد می گیره نمی دونم چرا...چشمامم...اصلا صورتم درد می گیره....
بگذریم به قول اسپیکر...
Should I,.... Would I...., Could I.....,

این دو تا کوچول نیگاه کنید.... گذاشتمشون بک گراوند...تا نگام بهشون می افته خندم می گیره....شما هم بخندید ببینم.....


چهارشنبه، آبان ۲۸، ۱۳۸۲


:) اگه این عکس رو با اندازه خودش بزارم وب لاگم کش می آید
اشتانیول شو می زارم ..... اینجا ببینیدش


دلم یه چیزی می خواد که نمی دونم چیه ؟
می تونه خوردنی باشه....مثل آلبا لو خشکه...یه لیوان شیر...یا یه آدامس تند....
شایدم یه فیلم درست و حسابی
یا یه مداد رنگی
یه کتاب دوست داشتنی....
امممم دیگه چی می تونه باشه....؟

سه‌شنبه، آبان ۲۰، ۱۳۸۲

ميازار موري که دانه کش است
که جان دارد و جان شیرین خوشست.....


پنجشنبه، آبان ۱۵، ۱۳۸۲

خدایا به مامانم بگو نزاره آب بیاد تو چشمام...

چقد این بچه نازه

روی عکس و کلیک کنید.:)

با تشکر از 20six

دوشنبه، آبان ۱۲، ۱۳۸۲

مثلا یه چیز خیلی مبرهن....چی بگم....در راستای بستن .دست و پا...
آره...فکر کنید کلی دلیل و مدرک بیارید که میشه با پا راه رفت....بعد ثابت کنید شما پا دارید و می خوایدراه برید........یه چیزی واضح تر از این...
نخواستم که بخودم یاد بدم که برای چیزای واضح حق ام باید بدوم...هی راهمو عوض کردم گفتم جهنم وقت، یه راه دیگه ، کی حوصله این آدما رو داره.....اما این دفعه نشد...امضاء رو گرفتم...فقط فردا باید ثبت بشه...
می ترسم یه دلیل بی ربط دیگه بیارن....اگه این کار و کنن خودم با یه هفت تیر میرم سراغشون
ماجرا چیه ؟ هیچی حیف وقتتون که بخونید...
بگذریم……