22 سال و یه سال پیش در چنین روزی :) تولدم مبارک باد شد....
جای ابرک هم خالی که از دیروز تولدش مبارکه.....امسال گفتم به مناسبت تولدم ...همه تعطیل باشن ...:)
و چیزای خوشمزه بخورن...
راست راستش بعضی چیزا یه خرده فرق کرده......من ام فرق کردم.....از این همه فرق کردن... گاهی همچینی می ترسم...
احساس امسالم..فرق داره...انگار هر روز که از خواب بیدار میشم...فکرمی کنم...سر یه پیچم و می خوام دور بزنم..:)..هیچ خبر ندارم که پشت این پیچ چیه ؟گاهی خبری نیست..گاهی یه چیز با سرعت میاد طرفم...گاهی گند می زنم...بی انصاف نباش مریم...گاهی هم خوب بودم.....فقط می دونید حداقل آدم باید از یه متری خودش خبر داشته باشه ؟..نباید داشته باشه؟ ...شایدم فعلا..باید enjoy my path باشم به زندگی فرصت بدم...D :
دوشنبه، شهریور ۰۹، ۱۳۸۳
دوشنبه، شهریور ۰۲، ۱۳۸۳
امين الله رشيدى: «اصلاً آنجا كه هنر با سياست يا مصلحت انديشى توام مى شود، هنر مى سوزد
قاتل چند قبضه از سلاح تك فشنگى را به همراه دارد.
پی اسم تو می گشتم ته یه فنجون خالی
کار فلشش تمیزه
بعدم
enjoy your path :)
قاتل چند قبضه از سلاح تك فشنگى را به همراه دارد.
پی اسم تو می گشتم ته یه فنجون خالی
کار فلشش تمیزه
بعدم
enjoy your path :)
چهارشنبه، مرداد ۲۸، ۱۳۸۳
امشب خوشم اومده وب لاگ بنویسم ، اما موضوع اینه که چی بنویسم....
:)
باید از بودن بعضی ا تشکر کرد...مرسی که هستید...
ممنون از بودنتون ....هر کی به روش خودش
قرار نیست کار خاصی انجام داد...
ولی موضوع مدل بودنه
وقتی سرتو می چرخونی می بینی هستن....
بودنشون توی یه احوال پرسی ساده است توی یه لیوان آب ، توی یه جک
توی گوش دادن به حرفات...توی یه شکلات ...توی یه کتاب توی یه اعتماد
توی یه ....آره هر کی به روش خودش
:)
:)
باید از بودن بعضی ا تشکر کرد...مرسی که هستید...
ممنون از بودنتون ....هر کی به روش خودش
قرار نیست کار خاصی انجام داد...
ولی موضوع مدل بودنه
وقتی سرتو می چرخونی می بینی هستن....
بودنشون توی یه احوال پرسی ساده است توی یه لیوان آب ، توی یه جک
توی گوش دادن به حرفات...توی یه شکلات ...توی یه کتاب توی یه اعتماد
توی یه ....آره هر کی به روش خودش
:)
سهشنبه، مرداد ۲۰، ۱۳۸۳
خواب دیدم ، جایی که می خواستم برم ، طبقه 203 ام بود....بعد ، من رفتم سوار آسانسور بشم ، آسانسور کلا از 4 طرف دیواره نداشت و دورش دیوار ساختمون بود ، درش ام یه چیز یه متری نرده ای بود!که دستمو گرفتم بهش...بعد ، نمیدونم چه جوری وقتی دیواره نداشت اما دکمه ها روی دیوار ساختمون میومدن بالا....فقط چند تا دکمه داشت...من زدم روی 2 ، یهو دیدم رسید به طبقه 300 وخورده ای ، دوباره زدم همکف!...از یه آقا پرسیدم ، قضیه این دکمه ها چیه ؟ گفت ...اگه یک بزنی دونه دونه طبقه ها رو میره....اما 2 رو بزنی دوتا دوتا بالا میره...خب 2 بزنی سریع تر می رسی حالا خودت باید تنظیم کنی..که تا یه جایی دو باشه از یه جایی یک بزنی...حیف نفهمیدم آخر خوابم چی شد..:
علاقه من ، چرا علاقه نداری...؟
علاقه من ، چرا علاقه نداری...؟
سهشنبه، مرداد ۱۳، ۱۳۸۳
الان بعد فوتباله...>:)..!کی میشه ، فوتبال ما هم خارجی بشه؟...
من نمی دونم این چینی ا کم شبیه همن..اسماشونم عین همه دیگه است!..چی چون ژیان ژون...!
*******
فکرام پخش میشه ، توی لوبیا ، توی سنگی که مدام روی آسفالت قلش می دم...
دارم فکر می کنم ؟..موظف شدم به این سوالا جواب بدم
من اساسا چه جور آدمی هستم ؟
آیا من بلند پروازم ؟
آیا ابده الیستی هستم ؟
آیا رویا پردازم؟
آیا آدم با حوصله ای هستم؟
آیا من آدم عجولی هستم؟
آیامن از این شاخه به اون شاخه می پرم؟
آیا با صبر هستم ؟
من نمی دونم این چینی ا کم شبیه همن..اسماشونم عین همه دیگه است!..چی چون ژیان ژون...!
*******
فکرام پخش میشه ، توی لوبیا ، توی سنگی که مدام روی آسفالت قلش می دم...
دارم فکر می کنم ؟..موظف شدم به این سوالا جواب بدم
من اساسا چه جور آدمی هستم ؟
آیا من بلند پروازم ؟
آیا ابده الیستی هستم ؟
آیا رویا پردازم؟
آیا آدم با حوصله ای هستم؟
آیا من آدم عجولی هستم؟
آیامن از این شاخه به اون شاخه می پرم؟
آیا با صبر هستم ؟
اشتراک در:
پستها (Atom)