دوشنبه، تیر ۰۶، ۱۳۸۴

دلتنگی یعنی دوست داشتن.....
اگر دلم تنگت شد ، پس دوستت دارم...اگر تو دلت تنگم شد... پس دوستم داری....
و اگر دلم تنگت نشه....اون وقت این واقعیت است که حرف اول می زنه....

شنبه، تیر ۰۴، ۱۳۸۴

خب شد دیگه شد رییس چمهورمون....نمی خوام هیچی بگم...عصبانی یواشی ام....می دونید اونایی که به احمد نژاد رای دادن قابل سرزنش نیستن....اونایی که رای ندادن همه شون .....حالا که گذشته
نه مجلس...نه دولت نه قوه قضایه....نه شواری شهر....عملا هیچی.....می دونید..الان که کمتر عصبانی ام به این فکر می کنم....من نوعی ....ما...همه چیکار می توین بکنیم.....جدا می گم.....ما چیکار می تونیم بکنیم...بدون جنگ و دعوا.....آزادی مون داشته باشیم....و تا اینجا که اومدیم عقب تر نریم....الان چیکار میشه اوضاع از اینی که هست بدتر نشه ...اصلا کاری میشه کرد؟.....
شایدم اصرار بی خودیه...واسه اینکه امید وارم باشم.... من این ریسس جمهور رو.نمی خوام.....

جمعه، تیر ۰۳، ۱۳۸۴

دستم به اسپیکر خورد و از صدای آهنگ لرزید....خوشم اومد

کی میشه رییس جمهور؟



یکشنبه، خرداد ۲۹، ۱۳۸۴

و اما بعدتر.....

تصور اینکه رییس جمهورمون نتونه بره یه سری کشورا....خب پیش میاد دیگه

موضوع این نیست که چرا احمدی نژاد اینقد رای اورده..این یه واقعیته که اینقد آدم با این طرز فکر هست......
موضوع همه اونایی ان که می گفتن رای ندین و رای ندادن و حالا با رای احمدی نژاد کپ کردن....میگن این کی بود دیگه؟.....اینکه چرا مردم به کروبی رای دادن....طرفداری کروبی یه سوال بزرگن برام.......
وقتی به دور دوم فک می کنم...ومی بینم که از هردوشون بدم میاد...حالم بد میشه ..دست خودم نیست....
.اما حرفای قوچانی باعث شد که فک کنم...
هم اینو بخونید.(سرمقاله )....هم نوشته جعبه شکلات....

یکشنبه، خرداد ۲۲، ۱۳۸۴

واما بعد

امروزی داشتم فکر می کردم یکی از کارایی که خاتمی کرد این بود که حداقل اش الان بین کاندیدا یه کاندید مثل معین هست ، باز فکر کردم اگه به غیر از خاتمی یکی از اون 3 تا رییس جمهور بود ....الان دیگه چه آدمایی کاندید بودند! یا حق کاندید شدن داشتن ؟....همین آزادی کم الان مدیون آدمایی ام که سال 76 ...?79 رای دادن...همین وضعیت واسه نسل بعد از من ام هست...راهی که الان می رم...ادامش مال نسل بعدیه ...

فقط یه چیزی این وسط هست...البته که همه قدرت کلام ندارن..ولی معین حرفاش سطح بالاست...من خودم کم به حرافش گوش دادم ...اما نتوستم حرفاشو دنبال کنم....ولی مهم یه چیزه.....
یه مدیر خوب مغز داره......کارایی اجرایی با معاوناست .....

ودیگه اینکه تنها چیز آزار دهنده وسیع این وسط....این تبلیغ های رفسنجانی ه ...این ماشینا با برچسبای هاشمی بد جور روی اعصابم راه میرن..این ملت چرا اینجورین...یا اشتباه از منه یا....
این وسط مشکل چیه ؟

دوشنبه، خرداد ۱۶، ۱۳۸۴

من بیشتر ازهمه از کاپشنی که تنه اشه تعجب می کنم.....
چه جور گرمش نیست....

بعد اینکه رای بدم یا نه ؟ تا دوهفته پیش شدیدا نه بودم.....
اما حالا معین...نمی دونم...نه دلت میاد بی خیال شی نه دلت می خواد وسیله شی...
همچین تصمیم که می گیرم رای بدم...تصور اینکه میگن ببین چقد پرشور بود حالمو بهم می زنه...از طرفیم
این تنها کاریه که می تونم بکنم.....عین یه پارادوکس گنده است....با پس زمینه قیافه معین....

*******
من از یه چیزی نگرانم که نمی دونم چیه
از عصر تا حالا این جوریم
تازه عصری یه خوابم دیدم
که با قلاب ماهیگیری روی رودخونه اسکی رو آب می رفتن.....