شنبه، دی ۱۵، ۱۳۸۰

ديروز نزديكاي ظهر :
مريم تلفن
متين : سلا م چطوري
من: سلام متين ، حالت ، چطوري؟ كم پيدايي؟
متين: ممنون ، تو چطوري؟
من: با درسا ؟
متين : فعلا داره سرو گوشم مي جنبه
“ دو زاريم افتاد “
من : متين كي ، كي ، كجا، زود باش، متين زود
متين : يه يه ماهي ، چند جلسه صحبت كرديم ، ديشب بله برون بود
متين مبارك من دارم از خوشحالي مي ميرم توضيح بده ، اسم ؟ سن ؟ زود
متين : ياسر
چي كار مي كنه؟،جي جوري ؟ چي طوريه ؟ عكسشو داري؟........................
و من از نهايت ذوق 100 بار گفتم ، خوشحالم متين

اما بعدش يه احساسي داشتم ، كلمه اي براش پيدا نمي كنم، يه چيزي شبيه اين “ متين ام رفت“ يه جور احساس دل تنگي ؟ نه نمي دونم ...........
ولي يه عا لمه سوال توي ذهنم اومد، چه جوري ، معلوم ميشه دو نفر مال هم هستن، چه جوري ؟
از كجا، دو نفري كه ظاهرا هيچ ربطي بهم ندارن ، همديگر و پيدا مي كنن، توي دنياي به اين بزرگي
يه افسانه هست كه مي گه اولا زن و مردي نبوده ، و يه موجود بوده ، بعد ش يه اهريمن اونا رو نصف مي كنه،, وا بعدش اين دو تا بايد همديگرو پيدا كنن ، اگه اينجوريه:
بين اينا همه نصفه؟ كي مال كيه؟ از كجا 2 تا نصفه به هم مي رسن، حالا به افسانه هم كاري ندارم، ولي اين فرايند رسيدن دو نفر بهم، جه جوري راه درست خودشو ميره، من فكر مي كنم، فقط هر يه نفري مال يه نفره، يعني منحصر بفرده،چه جوري اين موضوع اشتباه نميشه، نشونه هاش چيه؟و چرا بعضي ا اشتباه مي كنن؟

هیچ نظری موجود نیست: