پنجشنبه، بهمن ۱۸، ۱۳۸۰

من نمي دونم چه ربطي به پلنگ صورتي دارم، آ خه پلنگ صورتي هم هر وقت ميومد از خيابون رد بشه،خيابون خلوت پر ما شين مي شد، من ام تا پامو تو خيابون مي زارم ماشين از چپ و راست مياد،حالا كاش فقط خيابون بود
توي مغازه ميرم 100 نفر ميريزن تو،توي بانك ، پاي تلفن عمومي تو كتابخونه.........،فقط مشكل اينجاست كه هنوزم كه هنوزه حقوق بشر رعايت نميشه، نميگن اين دختره اول اومده، مي پرن اون جلو با كلي ادعا،من ام كه از صف واقعا فراريم، هم به خاطر همون حقوق بشره كه خيليا براشون مهم نيست، حوصله ندارم، 3 ساعت براش توضيح بدم، تازه با كلي ناز وادا حرفمو قبولم نكنن !!!، هم اينكه يه سري از صفا مال بي نظميه( نه اينكه خودم خيلي منظمم،هنوز روي ميزم هيچي و نميشه پيدا كرد!!)، همين چند روز پيش براي اينكه 150 تومن پول بيمه بدم براي ثبت نام، ديدم بانك نزديك دانشگاه قلقله اس ، پريدم سوار اتوبوس شدم، يه چند كيلومتر دور شدم يه بانك خلوت پيدا كردم، حاضرم كه اگه قراره 2 ساعت تو صف باشم،همه اون 2 ساعت و مشغول راه رفتن باشم ، تا اينكه 2 ساعت فقط قدم مورچه اي بردارم :)

هیچ نظری موجود نیست: