سه‌شنبه، بهمن ۲۳، ۱۳۸۰

واما چرا ازش خوشم اومد:
چون راحت احساسش و مي گفت: خيلي ساده،مثلا مي گفت: خب من جلوي اين همه دوربين هل ميشم،.......
من يه دفعه گريه كردم، توي يه مجلس ختم، يه آقايي نوحه مي خوند، من تحت تاثير قرار گرفتم
يا مي گفت من سرما خوردم، ايني كه دور گردنمه ،شال گردنه ، نه دستمال گردن
يا مي گفت از ميوه فروشي ها عكس مي اندازه، چون توي ايران نعمت فراوانه
بعد هم گفت: اين همه نامه دست من رسيده، 1500 تا نامه ، ،من نمي تونم به اينا همه جواب بدم
اگه براي هر نامه 10 دقيقه وقت بزارم،300 سال بايد عمر كنم،با ماشين حساب، حساب كنيد، من واقعا “ غمناك “ ميشوم وقتي نمي تونم به اين همه نامه جواب بدم ،اين ممكن است، آقايان و خانوم ها را دلسرد كند،.
براي همين يه سالن رايگان گرفتم، با 50 تا دكتر هم صحبت كردم، كه رايگان، به مردم جواب دهند
ديگه اينكه،همش سعي مي كند بهتر باشد، حواسش هم بود مدام مي پرسيد ،هنوز وقت دارم؟،مواظب بود كه يه وقت بيشتر از زماني كه به او دادند حرف نزنه، مي گفت اومدم ايران كه كمك كنم، حداقل با همان فكر سالنش ، نشون داد كه فقط اهل حرف نيست
چيزه جالبي كه ازش ياد گرفتم اين بود،مي گفت توي اشك ، غلظت ويتامينC زياد است، مردم ايران هم مردم پر عاطفه اي هستند،و بيشتر از اروپايي ها گريه مي كنن ،براي همين كمبود ويتامين Cپيدا مي كنند

هیچ نظری موجود نیست: