اين مساله تولد.......
آخه كي باورش ميشه....نه شما باورتون ميشه؟ كه بهتون بگم من يه چند روزيه نمي دونم چندم اسفنده!!!!، به خدا نمي دونستم...آخه تقويم ديواري سال 80 و بر داشتيم... اصلا سال 80 تموم شده اس ، وقت ديگه نبود اين دوست من به دنيا بياد
مي دونستم 14 اسفند روز تولد الهه اس اما نمي دونستم ديروز 14 اسفنده، حواس پرتي.....
هيچي ديگه ، اين چه فرقي داره با اينكه آدم روز تولد يه نفر و يادش بره ..نتيجه اش يه جوره ،
الهه يه آدم كاملا « بصريه» بايد هديه رو ببينيه، با جمله قشنگ يا احساس لطيف شارژ نمي شه...يه ماوراي بصري..نه اينكه چيزي بگه، نه ،اما دوست داشتن از نظر آدماي بصري ، تو دادن هديه اس كه بحثش مفصله.... اما نكات جالب اينكه : از اول ترم پيش تا حالا من فقط 2 يا 3 بار با الهه جورش جور شده بر گردم خونه، هميشه يكي از آرزوهام بوده كه باهم بريم خونه......حالا ديروز كه مي خواستم از دست چشماش فرار كنم..جورش جور شد كه با هم بر گرديم.. از اون ورم يه چند ترم با هاش هيچ كلاسي ندارم ، ساعتمون بهم نمي خورده ...حالا اين ترم سه شنبه ها همه با هم كلاس داريم ، سه شنبه كه 14 اسفند شد!!!...... ..................
چهارشنبه، اسفند ۱۵، ۱۳۸۰
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر