چهارشنبه، فروردین ۲۸، ۱۳۸۱



ياد مهرخ افتادم
ديروز پريروزا بود....يه دفتر دارم هرچي مهرخ برام نوشته جمع كردم ، چسبوندم توش..... ......نمي دونم چي شد
رفتم سراغ اون دفتر...بعدم چي شد كه اون صفحه اومد....يه ياداشت مال 28/1/76
همين موقع ها 5 سال پيش.......يه شعره..كناره شعره هم يه پنجره برام كشيده...عين همين كه عكسشو گذاشتم........

اي فلاني
دو سه خطي بنويس
ساده تر ، رنگي تر
در پي قافيه و واژه نباش
سوژه امروزي، بگذر از دلسوزي
لله هايي همه دلسوز تر از مادرشان
بي خيال از غم فردايي از عاقبت و آخرشان
من هنوز معتقدم ، مي توان عشق به آنان آموخت
مي شود در به در واژه بازار نبود
مي توان تقديم كرد
و پشيزي به پشيزي نفروخت
مي توان عشق به آنان آموخت...........
مهرخ 28/1/76
*********
پنجره منو ياد پنجره انداخت عكساي جالبي زده..... بي مرزي...........

هیچ نظری موجود نیست: