پنجشنبه، خرداد ۰۲، ۱۳۸۱

حر فهاي بچه ها رو بزارم
خداي عزيز
آيا در زمان نوشتن انجيل ، مردم واقعا آنقدر رسمي حرف مي زدند؟ ..“ جنيفر“
خداي عزيز
آيا تو چيزي درباره اشيا پيش از اينكه اختراع بشن مي دوني؟ “چارلز“
خداي عزيز، بابا بزرگم ميگه كه وقتي اون پسر كوچيكي بوده تو هم وجود داشتي. مگه تو چند سال قبل از اون بودي ؟ “ دنيس“
خداي عزيز
لطفا يه تعطيلات ديگه بين تعطيلات كريسمس و عيد پاك بزار.هيچ خوب نيست كه تعطيلي ديگهاي نداريم “ جيني“
:)

*********
يه شعر از دوچرخه مي زارم
من خواب ديدم كه لحظه هاي خوب را نقاشي مي كنم.
من خواب ديدم باد هلهله مي كند.
من خواب ديدم مهتاب بي تابي مي كند.من خواب ديدم رنگين كمان خواب است
حقيقت سكوت كرده است.
تنهايي آواز مي خواند
محبت سر جاده انتظار مي كشد
من خواب ديدم پرواز مي كنم
مي روم مي روم...........

هیچ نظری موجود نیست: