شنبه، مهر ۲۰، ۱۳۸۱

يک ساعت ويژه........نقشه حافظيه

می خواستم از شانس بنویسم...ولی....یه چیز عجیب....
یه نامه از همون دوستی که جزو کسايی که حافظیه رو درست کرده..امروز اومد.....یعنی فکر نمی کنم وب لاگمو بخونه...خیلی وقته از هم بی خبریم....فقط نامه فورواردی...همین...ولی این داستان..ساعت ویژه رو فرستاده........عجیب نیست؟.........از یه طرفم خیلی رندوم وب لاگ می خونم....اتفاقی رفتم سراغ انگوری ....نوشته بود..سالروز حافظ.......
فکر می کنم.......
نقشه حافظیه رو رفتید؟...یه تفعل بزنم به حافظ....

این شعر اومد:

در خرابات مغان نور خدا می بینم
این عجب بین که چه نوری ز کجا می بینم
جلوه بر من مفروش ای ملک الحاج که تو
خانه میبینی من خانه خدا می بینم
خواهم از زلف بتان نافه گشایی کردن
فکر دورست همانا که خطا می بینم
سوز دل اشک روان آه سحر ناله شب
این همه از نظر لطف شما می بینم
هر دم از روی تو نقشی زندم راه خیال
با که گویم که در این پرده چه ها می بینم
کس ندیدست ز مشک ختن و نافهء چین
انچه من هر سحر از باد صبا می بینم
دوستان عيب نظر بازی حافظ مکنيد
که من او را ز محبان شما می بينم

هیچ نظری موجود نیست: