یکشنبه، اسفند ۱۸، ۱۳۸۱

به به ابرک مهربون مشقای سخت سختش تموم شد. داره می نویسه...هورااا..:)))

****
صبح و.یه کش و قوس،
صدا های خوبی از اسپیکر می یاد.
فهمیدید دیشب زلزله اومد؟....منکه نفهمیدم ؛ یعنی دیدم چراغا روشن شد و یه پچی پچ واومد....اما به خوابم ادامه دادم.:).....صبح فهمیدم همه فهمیدن جز من..مثل اینکه...4.1 ریشتربوده.مرکزشم تهران......
می دونید دارم به یه چیزی فکر می کنم...به یه کاری....یاد حرف بابا بزرگم می افتم یه نفر یه دکمه پالتو پیدا می کنه....بعد تصمیم می گیره پالتو بدوزه....دقیقا مصداق فکر توی سر منه....:)

*******
راستی دلتون می خواد بدونید صدام چه جوری بوده ، می دونید صدام وقتی بچه بوده یه اسب داشته خیلی دوستش داشته بعد.....برید بخونید.....:)

***********
خب حالا می خوام بفرستمون یه جایی.....اگه مشکلی پیش اومد....کاری نداره همون الت کنترل دیلیت خودمون ؛ )

اینجارا رو کلیک کنید.:)





هیچ نظری موجود نیست: