یکشنبه، اردیبهشت ۰۷، ۱۳۸۲

سر کلاس بودم.یه عالمه مشق جلوم کلی کار انجام نداده کلی قول .یهو یه چیز خوب پرید توی دلم ، شبیه ذوق بود.گفتم از کجا اومدی؟ یهو یاد صبح افتادم .وقتی داشت اتوبوس می رفت آخرین نفر سوار شدم دم پله ها بودم .بعضی ها هنوز منتظر اتوبوس بعدی بودن. توی صف یکی از همبازی بچگی مو دیدم .با اشاره سلام کرد و خندید .همون یه سلام کوچولوش کلی روزمو خوب کرد. آدمای خوب بعضی موقع ها صبحا بیاد توی ایستگاه یه سلام همین جوریتون هم می تونه کلی روز آدمو یه عالمه خوب کنه.


هیچ نظری موجود نیست: