یاد یه چیزی افتادم....فک کنم ، اول دوم دبیرستان بودم...یه شب که بارون میومد...من روی صندلی به حالت 90 درجه خوابم برده بود یعنی توی خواب وبیداری بودم....
از یه طرف ، همسایه بغلی ما ، کلا خونه شو نو خراب کرده بود داشتن می ساختن ، رسیده بود به جایی که اسکلت ساختمون می زنن ، ما هم مدتی بود که صدای بهم خوردن تیر آهن را که دسته کمی از رعد وبرق نداره تحمل می کردیم....این و داشته باشید....
خلاصه وان شب یه رعد و برق شدید زد ، اما چون نیمه خواب بودم ، یه لحظه فکر کردم ، این تیر آهنای همسایه بغلی کنده شده و داره میاد روی خونه ما.....هیچوقت یادم نمی ره ، وقتی چشمامو باز کردم دیدم یه دومتر از جام پریدم و دقیقا اونور اتاق فرود اومدم، وقلبم رسیده بود توی دهنم. بعد چند دقیقه به خودم اومدم فهمیدم چی شده...:)
دوشنبه، آبان ۰۵، ۱۳۸۲
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر