یکشنبه، مهر ۱۲، ۱۳۸۳

داشتم این برنامه کمربند ها را ببنیدم و نگاه می کردم که :
مریم مریم مریم مریم مریم....مهمونا می خوان خداحافظی کنن....پریدم که برسم...
خب مریم جون ببخشید زحمت دادیم
من: لطف کردید زحمت کشیدید..........خوبید؟...
نمی دونم این خوبید آخر واسه چی گفتم....قاطی شد...با کمی ضایع شدگی...
الان خودمو دعوت به یه قرص جوشان کردم..من صدای سیسی حل شدن قرص خوشم میاد.



این شعر اخر کمربند ها رو ببندیم قشنگه.


این بالا یه آسمونه
اینجا بین قلبا نه مرزه نه دیواره
این بالا یه آسمونه
هم جای آفتاب و مهتابه هم پر ستاره
عاشق پروازم
رویا مو می سازم
زیر بارون می خونم
فانوس خورشید و تو دستم می گیرم
فکر رنگین کمونم
من می خوام اینجا بمونم
شاید روی ابرا بشه عشق و پیدا کرد.
من می خوام از تو بخونم
اینجاراحت اسم هر کس و میشه صدا کرد.

می تونم از این شعره در جهت تبلیغ وب لاگ استفاده کنم...D:.