خب فکرامو کردم....من فکر خودم میگم...ولو اینکه بخندن...یا بگن چه بیکار و دل خجسته....
تلاش خودمو می کنم تا اوضاع و بهتر کنم......کمه کمه اش اینه که یه شروع واسه تغییر
بعد...
یه جورایی خوشحالم..بابا و دخترانش..درسته که بابا یه خبر گذاشته ورفته
حتما این نسترن کوچولو بابا رو حسابی مشغول کرده
به قول معروف قدم نو رسیده مبارک بابا
راستی یه بازی هست با آهنربا...مثل اینکه تلویزیون تبیلغش ام میکنه به اسم "مگ"...
یا یه همین چیزی....درست یادم نیست...
خلاصه که خیلی جالبه....
یه سری گوی فلزیه با آهنرباهای استوانه ای شکل....
بسته به تعداد قطعات می شه یه عالمه شکلای هیجان انگیز درست کرد...
جمعه، مرداد ۲۰، ۱۳۸۵
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
۳ نظر:
سلام مريم جون
خوبي خانومي؟؟
میگم این رو خریدی؟ راضی هستی؟
بی خیال بقیه هر چی میخوان بگن..
مرسی هستی جونم....
امممممم
الان خوبم....
مرسی گلم :)
.....
یاسمن جونم
والا از شما چه پنهون بچه داداشم خریده بعد خوب من ام یه عالمه باهاش بازی کردم....
اما توی برشور بود عمرانی ها واسه طراحی نقشه هاشون...یا میشد مولکول های شیمی باهاش درست کرد....
راست میگی بی خیال حرف بقیه....
:X
ارسال یک نظر