یکشنبه، شهریور ۱۰، ۱۳۸۷

دل سوختن..

هیچ خوب نیست....چه اونی که دلش می سوزه واسه کسی....و چه طرف مقابلی که براش دلسوزی میشه...خیلی ها میگن...خوشم نمیاد به من احساس ترحم داشته باشی...
حالا به اینا کار ندارم.....
اما یه وقتایی دلم می سوزه....واسه آدمایی که استرس میگرین و این تو چشماشون...معلومه...اینایی که قراره مصاحبه دارن...
نمی دونم..شاید همه امیدشون به اینکه مصاحبه موفقیت آمیز باشه...مردمک چشمون می لرزه...یعنی هی نگاهشون...از این ور به سمت دری که قراره برن توش می چرخه...دو تا دستشون توی هم گره خورده....
اینجور موقع ها دلم می خواد برم....روبروشون بهشون بگم...هیچی مهمتر از خود تو نیست....
ای بابا....تو اگر طبیب بودی سر خود دوا نمودی....