دوشنبه، شهریور ۲۹، ۱۳۸۹



دقیقا نمی دونم توام چه اتفاقی می افته...اما یهو می رم توی یه مودی تا یه مدتی در مورد سوار شدن تاکسی و اینها...
گاهی واسه تاکسی...هر ماشینی که میاد سوار می شم..گاهی ..اگه فقط اگه جلو خالی باشه...گاهی اگه فقط خانوم عقب باشه...
گاهی گیر می دم پراید سوار نمی شم ( وقتی آدم چاق سوار بشه اون عقب همه با هم پرس می شن)....یا پیکان داغون( پر از سر وصداست..اعصاب ندارم)....گاهی فقط تاکسی...یعنی یاد پروسه خواستگار رد کنی ها می افتم...
الان روی مود ترجیحا تاکسی ام...صندلی جلو.( کتاب بخونم)..اگه عقب خالی بود..نفر اول پشت سر راننده...تا اونجایی که ممکنه پراید نه!....اصلا نفر وسط عقب اعصاب ندارم...

خلاصه...دیروز گیر شدیدی داده بودم...تاکسی سوار شم....هی ماشین ها می اومدن بوق می زدن و می رفتن....حتی چند مدل صندلی جلو خالی غیر تاکسی..هم اومد...اما نمی دونم چرا زبونه نمی چرخید...خلاصه که یهو یه پراید خالی غیر تاکسی رفت پشت سرم ایستاد و هی داشت مقصد من وداد می زد...اما گیرداده بودم سوار نشم!...بعد یهو یا تاکسی پیکان داغون..صندلی جلو خالی اومد... تا اومدم سوار بشم..سیگار و دستش دیدم...یه قدم برداشتم دیدم..اُه..اُه...بوی بدی می اومد....
اعتماد به نفس ام بردم بالا . گفتم آقا ببخشید سوار نمی شم...دست هامو تکون دادم که یعنی نه...آقاه فهمید مال سیگاره...گفت خانوم خاموش کردم..انداختم دور بیا بیا...بیا....بیا....من و هی دور تر می شدم.. اما اون ایستاده بود...هنوز صداش می اومد که پریدم..سوار یه پراید شدم...صندلی عقب پشت راننده...
کمی که گذشت دیدم کلافه ام..رفتم سراغ دلم...دلم پیش راننده تاکسی بود...نکنه کار درستی نکردم...آخه سیگارشو که خاموش کرده بود...اما آخه چه جوری باید بهش می گفتم...بوی توی ماشین ات تا بیرون هم می آد...نمی دونم...

۶ نظر:

مریم گفت...

ای جااان ای مهربون من:) بی خیال اونم یه مسافر دیگه گرفته یادش رفته. اینجا ماشینی که قبلا صاحبش سیگاری بوده کسی نمی خره! حالا فکر کن چند ماه قبل توش سیگار کشیده شاید... و خونه هم همینطور موقع اجاره دادن تاکید می کنند که طرف نباید سیگاری باشه چون خونه هایی که سیگاری توش زندگی کرده فقط سیگاریها میرن توش. بو وارد منافذ موکت و پرده و حتی رنگ دیوارها میشه و هیچ جوری بیرون نمیره. و یه چیزی بگم یواشکی؟ من اصلا از بوی سیگار بدم نمیاد. خودم هیچ وقت سیگار نکشیدم ولی واقعا کیف می کنم از بوی خیلی از سیگارها. اگه بودم حتما می رفتم بغل دست راننده می نشستم و تا آخر مسیر دلم می خواست سیگارش تموم نشه.

مریم گفت...

مریم جونم..نمی دونم ..این بوی سیگارش خیلی بد بود..بعضی سیگارها بوی بدی ندارن...بعضی بوها می رن..روی مخ آدم..

می می گفت...

منم توی سوار شدن واسه تاکسی بعضی وقتا همین پروسه رو دارم
راستی
سلاااااااااااام دوستم. دلم برات تنگ شده بود
بوس بوووووووووووووووس

مریم گفت...

می می جونم...سلام خوبی...من ام دلم برات تنگ شده بود...هی وبلاگ تو رفرش می کنم..ببینم کی میایی دو کلوم تعریف کنی
*:

نوشا گفت...

منم اون موقع ها از این حس های تاکسی ای داشتم. اما اینجا انگاری حس بویایی ام عوض شده... شاید به خاطر رطوبت... اممم... یا شاید هم به خاطر سن و سال :D

مریم گفت...

نوشا جونم..من که اونجا نبودم...اما اینجا بو خیلی خودشو نشون مخصوصا اگه سیگار بد بو بکشن...یا جا کم باشه..
همه بهم چسبیبده باشن...چی بگم آخه..