‏نمایش پست‌ها با برچسب پست کاملا غذایی. نمایش همه پست‌ها
‏نمایش پست‌ها با برچسب پست کاملا غذایی. نمایش همه پست‌ها

یکشنبه، مهر ۰۴، ۱۳۸۹

من هنوز ساعت بدن ام روی ساعت قبلی است..از نظر خواب...

دیروز...به مقدار متنابهی خسته و کوفته بودم..

تا رسیدم خونه.مثل ژله روی زمین پخش شدم...
اول فکر کردم یه غذای گلابی واسه ناهار فردا درست کنم...مثل استبلی پلو....گوشت چرخ کرده رو گذاشتم بیرون...برنج ام خیس کردم
اما هر چی بیشتر می گذشت...بیشتر خستگی پدیدار می شد..دیدم اصلا حسش نیست...سردرده داره...کری می خونه.......در نتیجه به کباب پشقابی رضایت دادم... ولاکن....مغزم نیمه فعال بود...زیر گاز زیاد کرده بودم...به آنی...کباب زیرش کمی سوخت و به حالت پودر کباب در اومد....اما قابل خوردن بود...خلاصه اش که ما امروز ناهار پودر کباب داشتیم...

بعدنش..شب موقع خواب ...افتاده بودیم..رو دنده خنده...از مدل ریسه ای ها.....دل درد گرفتم...اما شب خواب خوبی رفتم....بعد هم ساعت 6 چشمام باز شد....دیدیم که دلمون نیمرو می خواد......جا تون خالی نیمرو خوردیم...با نون بربری...