دوشنبه، دی ۰۳، ۱۳۸۰

شب يلدا
از اونجايي كه مامان من يه عالمه خاله وعمه است و باباي من يه عالمه عمو و دايي ، شب هاي يلدا بالاخره هميشه يه
چند نفري خونمون هستن، اما اين بار دعوت شده بوديم به مهموني، خيلي ها بودن
.................................................. بعد از شام وتخمه و .......رفتيم سراغ حافظ ، جاتون خالي
همه “حواها“ رفتيم توي يه اتاق و دايرهاي نشسته بوديم( در مورده دايره اي بعدا توضيحاتي خواهم داد)
بعدش يه دختر مهربون (ليلا) حافظ باز مي كرد ومن ام شعر و مي خوندم وچه شعر هايي، البته يه چند جايي إ أ را اشتبا هي خوندم! (“ از كلك تو“ ، بلد نبودم!!)خنديدن ولي خيلي خوش گذشت ، فكر كنم يه 14 تايي شعر خونديم ، بعضي شعر ها جالب بود براي سر به سر گذاشتن بعضي ها ،البته من كه كلمه هاي مثبت بيشتر تاكيد مي كردم ، و همه شعراشون خوب در اومد

نتيجه گيري: 1. مثبت فكر كنيد ، بيشتر خوش مي گذره
2. يه خياط براي فاميل هاي ما پيدا كنيد ،همه مي خوان لباس بدوزن
3.هر چي بخواين همون ميشه
4. اين تلفظش چه جوريه؟ “ كلك“ از كلك تو يك قطره
5. يكي از مامانا كه نوبت دخترش بود گفت: “ الهام فاتحه تو بخون“ به جايي اينكه بگه براي حافظ فاتحه بخونو نيت كن

هیچ نظری موجود نیست: