دوشنبه، دی ۲۴، ۱۳۸۰
ديروز امتحان يكي از درساي عمومي ام بود، حالا بماند كه چقدر از سر وته كلاس مي زد م و 4 جلسه غايب شدم، به خدا 3 تاش موجه بود يه دونش از سره شيطوني بود .....در هر صورت استاده گفت: من براي آخر ترم سوال تستي مي دم 2 تام تشريحي!
خب آدم وقتي تستي مي خونه فرق داره با تشريحي ،براي تست بايد كلمه هاي قلمه سلمه بلد بود ولي براي تشريحي
نتيجه گيري! خلاصه من يه جوري كتاب به اون بزرگي و سانسور كردم ورفتم براي امتحان
وقتي رسيدم ديدم ، بچه ها مي گن ،استاد نظرش در لحظات آخر عوض شده وهمه رو تشريحي داده!!!!!!!!
هميشه از اين شايعه ها هست ولي اينبار ظاهرا جدي بود
خوبيش اين بود كه زود خبر دار شديم ، واين بچه هاي بي بخار ما تصميم گرفتند اگر اينطوري بود امتحان ندن
من كه باور نمي كردمامتحان ندن!، اين بچه هاي ما اصلا متحد نيستند
امتحان شروع شد ، جاي من هم اولين صندلي كنار مراقب محترم بود!!!!!!!!!!!!!!!برگه هارو دادن
،استاد نامردي نكرده بود و 10 تا سوال تشريحي گيگا بايتي داده بود
ما رو مي گي شروع كرديم به اعتراض، اين چه وضع اشه قرار بود تستي باشه،.......خب از اول مي گفت............
همه مراقبا و كارمند ها مونده بودند كه اين بچه هاي بي بخار ساكت ، چه جوري به خودشون اجازه دادن ،در مورده امتحان پايان ترم اعتراض كنند اون هم همگي با هم!!با صدا!!همينطوري نگامون مي كردن
يه دختره هم كه سال آخرش بودو ازدواج ام كرده بود و اعصاب افتادن نداشت صداش از همه بلند تر بود
بعد از مدتي سر وصدا....... در كمال ناباوري ديدم كه مسئول امتحانا حرفمونو قبول كرد، وهمه برگها جمع شد، و قراره آخره همه امتحانا ازمون امتحان بگيرن
من خيلي خو شحال شدم چون عمرا اگه مي تونستم اون سوال هاي به اون بزرگي و جواب بدم
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر