شنبه، بهمن ۲۷، ۱۳۸۰


دقيقا از صبح سه شنبه پيش ،احساس اومدن عيد پريد تو دلم، شايد چون هوا عين دم عيد ابري شده بود
اومدن عيد...،چند روز بود شروع كرده بودم ،لباس آستين كوتاه مي پوشيدم،كه ديشب يهو سرد شد......
عيد و مقوله خونه تكوني ،مخصوصا اون قسمتش كه حوالي زندگي من مي خواد تكونده بشه،از حوالي كمدم تا حوالي ميزم،تا حوالي كتابام...........امري است بس دردسرساز......





هیچ نظری موجود نیست: