یکشنبه، تیر ۰۲، ۱۳۸۱



يه تيکه ابر کوچولو جونم....ببين يکي از فرشته هات اينجاست



به خودم چي مي تونم بگم........فکر شو هم نمي کردم........هيچي ..........روز يکي از امتحاناي آزمايشگاهمو اشتباه کردم..........ديگه شما چيزي بهم نگيد کلي خودم به خودم سر کوفت زدم...چرا بايد يه چيز به اين واضحي و اشتباه کنم....هيچي اومدم دنبال استاد.......اشتراکم نداشتم..با اين سرعت پايين......به بچه ها يه آدرس داده که باز نميشه دنبال ميل اشم يه نامه بزنم.......نيست.......:(((.........نشه که حذف پژشکي بايد بکنم.....يه سر زدم به وب لاگ عمومي.......نمي دونم...اصلا.چرا اومدم اينجا...يا چرا اين اشتباه کردم.....روح و روان توضيح ندارم.........همينجوري که
فکر مي کردم.......نقاشي رو عوض کردم......نه اينکه اينجا اسمش آسمونه .نه.......برگرد پينکفلوديش پيش خورشيد خانوم اما هر موقع که از نوشتن لذت بردي ..........نمي دونم چرا اينا رو به تو بگم.....ولي من فکر مي کنم اوني که مشکل واقعي داره وب لاگ نداره وب لاگ چيه کامپيوتر نداره.کامپيوتر.......خونه نداره...........شايدم يه قصر داره و سلامتي نداره.........چرا غم انگيز ميشيد....وقتي اين همه چيز خوب وجود داره........
حتي اين مشکل من ام راه حل داره.....پس من ام .سعي مي کنم که .:)
فقط اميدوارم تا آخر امتحانام که بر ميگردم......هم پينکفلوديش برگرده باشه هم استادم به من يه فرصت ديگه داده باشه.......اميدوارم..........

A new day has come


پنجشنبه، خرداد ۲۳، ۱۳۸۱


اين عکس که مي بينيد:
دختر هفت ساله مقابل دوربين عکاس مي خندد در حالي که دو
خواهر بزرگترش از خجالت در پشت در پنهان شده اند. پدر و مادر آنها تعيين مي کنند که دختر بچه ها تا چه سني مي توانند بدون برقع در مقابل غريبه ها ظاهر شوند
اين عکس ي است که به وسيله داوران نوجوان انتخاب بهترين عکس خبري سال ۲۰۰۲
world press award انتخاب شده است. اين عکس توسط آلکساندر نوردهل پاييز سال ۲۰۰۱ در منطقه اي در شمال افغانستان گرفته شده.نوجوانان از ميان ۴۰۰قطعه عکسي که به وسيله هيات داوران بزرگسال به مرحله نيمه نهايي راه يافته بود.سه عکس انتخاب کردند.آنان بيش از اتخاب بين دو عکس ترديد داشتنديکي عکسي در مورد کودکان مبتلا به ايدز افريقا و ديگري عکس دختر بچه اي افغاني
.آيدا يکي از داوران نوجوان درباره تصوير دختربچه افغاني گفت : اين عکس بسيار زيباست چرا که اين دختر بچه درها را گشوده است و مي تواند در مقابل دوربين با شادي بخندد.شادي و خنده او زيباست.همه داوران در نهايت با نظر آيدا موافقت کردند واين عکس به عنوان بهترين عکس خبري ۲۰۰۱ اتخاب کردند

@--^@

**************
........
حالا من هي ميگم شاد باشيد.برا همينه.:)....پس فردا يکي يهويي عکستون گرفت.يه چيز خوبي بشه ;)......

اين جام جهاني تموم نشد.........حالا بابا ميگه بين اينا همه به فوتبال من چي کار داري ؟:)...دلم مي خواد اين شکلي بشي - :)))
توي دوچرخه نوشته بود:

پدر : دخترم امروز تو کلاس نقاشي چي کشيدي؟
دختر :خميازه!!


***********
ولي جدي يه دفعه سر کلاس خسته شده بوديم گفتيم استاد بسه نمي کشيم ديگه مغزمون داغ کرده...تعطيل کنيد
.....استادم خيلي راحت گفت. نقاشي ميکشين خوب ديگه نقاشي نکشيدو بعدم درس و تمام و کمال داد...:)

***************
يکي از دوستام يه چيزي برام تعريف کرد.......جدي ام مي گفت که: يکي از استاداشون گفته بود هر کي دير بياد سر کلاس بايد شعر « اتل متل ....» بخونه.مي گفت همون اوايل ترم يکي ازبچه ها دير اومد.سر کلاس .استاده هم گفت الا وبلا....بايد بخوني .مي گفت ..دانشجو از يه ور سرخ و سفيد مي شد جلوي اون هم آدم....اولاشو مي خونه.وسطاش شعر رو يادش ميره.......خلاصه مي گفت همين کار باعث شده بود که کسي دير نکنه اما نه با دعوا و جر و بحث.....


پنجشنبه، خرداد ۱۶، ۱۳۸۱

(~?~?~?~?)

باباي نيلوفر کجايي ................چرا ديگه نمي لاگي
تا حالا دلت تنگ شده براي چيزي؟.............دل من تنگ شده براي وب لاگت
شرط مي بندم بابا يا ژاپن رفته يا کره.........؟!؟! .....:)

امروز اومدم بنويسم.................اين هوا...........
فقط اين فيري سرور که خيلي خوب مهمونداري مي کنه.....ميزبان بهتري سراغ داريد بهم بگيد.....برم عکسا مو ببرم مهموني....:)

ابر آبي
يه چند روز بود که دچار گره زدگي شده بودم.چند گيگ درس نخونده....کاملا نخونده!!
از اون حالتاي مشت تو آينه کوبيدن.....غمناک ولي ابر آبي مهربون نجاتم داد
راستش ديشب بعد مدتها ..... ..خوشحال شدم .يه خوشحالي قلبي .آزاد رها........اونقدر که حتي وسطاش از خوشحالي زدم زير گريه........گريه خوشحالي بود...........دست خودم نبود.....کم مونده بود مانيتورو بغل کنم
نگم توي کلمه جا نميشه......
وقتي جمله جبران خليل گذاشتم خيلي فکر کردم..خيلي....فکر مي کردم خيلي چيز دست نيافتني .دوستي بدون کلمه....................اما ابر آبي هست..........
چون.هست.........جا نميشه .بزار همينجوري بدون کلمه بمونه.......

بزرگي وقشنگ.....اين باور منه
توهستي نزديک من....فاصله معنايي نداره
مهربوني...........کلمه جايي نداره


**********************

......
خداوند ٍ خوب ٍ همين هوا هم مي فهمد
.............
فقط خوب است کمي برهنه در باران
هوس کنيم کودک شويم
بوي گل و ستاره و بوسه بشنويم
وبعد .يک لحظه
به چيزهاي عزيز اين زندگي بينديشيم

....از همين لحظه به بعد بايد با با باران يکي شويم( يعني ببار و شاد باش....شاد..اونم زود..)
تکليف تمام رويا هاي ما را
همين حروف خيس و خالص و قشنگ مي دانند
دنيا رو به روشنايي شريف آفتاب نهاده است

سيد علي صالحي

************************

به گيله مرد
لازم نيست نگران من باشي من هميشه دوطرف خيابان رو نگاه مي كنم.....دين
خداي عزيز،
شايد هابيل و قابيل آنقدر همديگر و نمي كشتنداگه هر كدوم يه اتاق جدا گانه داشتند. براي من و برادرم كه موثر بوده... لاري
خداي عزيز ،فكر مي كنم دستگاه منگه يكي از بزرگترين اختراعات تو باشه..روت ام.....
آقاي خداي عزيز
دلم مي خواست آدمارو يه جوري مي ساختي که آنقدر آسون تيکه پاره نشن.من تا حالا
سه جاي بخيه و يه دونه جاي زخم دارم ...جانت

******************************

هوا يعني مدل هوا منو ياد خاطرهام مي ندازه..خنکي کولر..........الان ميگد عقل از سرش پريده.اما به خدا مدل هوا آدم ياد يه چيزايي مي ندازه....منم ياد کنکور انداخته..............دفعه بعد در موردش مي نويسم البته اگه شد شايدم بعد امتحانام.نمي دونم..:)..........يه تحقيق ننوشته دارم.کلي تمرين نحليده....
برام دعا کنيد قدرتمند بشم.......درس نخونده زياد دارم.....