سه‌شنبه، تیر ۱۸، ۱۳۸۱


کنکور وب لاگ

از ۳ حالت خارج نيستم يا خوابم ...يا پاي تلفن........يا دارم دنبال يه چيزي مي گردم...يه نيگاه به ليست انداختم...چقدر وب لاگ زياد شده..........داشتم با خودم فکر مي کردم.شايد بعد يه مدت حسين در خشان مجبور بشه کنکور بزاره.........بعد يه سري کتاب تست وب لاگ نويسي به وجود بياد.........يه موسسه به اسم وب لاگچي ( بر وزن قلم چي ).بعد........هي دو مرحله اي بشه . يه مرحله اي بشه.......بعد پشت وب لاگي به وجود بياد..........
بعد بعضي ها کلاس خصوصي وب لاگ نويسي بزارن
آخه زمان ما.......:)..بيشترين آرزو داشتن يه صفحه خوانابود الان ماشا الله به چه خوبي.............نمي دونم کدوماشون بخونم........حرفام عين اين آدم بزرگا شد که جوني شون مي گفتن!:)

بابا که فکر کنم.............. خيلي داره بهش خوش ميگذره..........آره بابا...راستشو بگو؟.:)

چـــــــــــــــــــــــــــــطوري ابرک جونم.......بيا عمو شلبي تو قسمت کن.....بيشتر بيارش.....خيلي عمو خوشمزه ايه..........:).......به عمو بگو...من حرفي زدم که کسي نخواست بفهمه.......يادت نره بهش بگو.... اگه بعضيا بستني تو خريد ند اما...........اگه بستني و داغ ديدن .......چي کا ر مي کردي....اگه حرفاتو ...برعکس مي کردن.چي کار مي کردي بهش بگو...........بهش بگو دوست دارم زير چتر کاغديش با تو با عمو بستني بخورم ..ولي کسي نگه. مواظب باش زبونت از بستني نسوزه.......

هیچ نظری موجود نیست: