بسکتبال
بدجوري هوس يه دست بسکتبال کردم.........با بچه هاي دبيرستان.........هيچوقت گل رو نشمرديم بازي مدرسه اي........مقرارت وخودمون حواسمون بود..........
اونقدر بازي مي کرديم تا زنگ بخوره توپ بود که بوم .....بوم.....به تخته مي خورد..........مي خواست گل شه مي خواست نشه..مهم بازي بود........بازي..........
سهشنبه، تیر ۱۸، ۱۳۸۱
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر