دوشنبه، مهر ۰۸، ۱۳۸۱

رييس
:)....قبول دارم....که یه دو ماهیه...ادمی که بودم نيستم....کم تحمل شدم....ولی..خب دیگه اينجوری بوده...گذشته....
ولی بعضيام دیگه شورشو در ميارن.....يادم يه دفعه توی وب لاگ سيزِيف خوندم...يه چنين جمله ای بود....
" بايد برم...یه کتاب در مورد روانشناسی ميز . بنویسم....."..منظورزش ميز آدمای رييس بود.... خدا رو شکر تا حالا رييسی نداشتم.....ولی ديروز....سر يه چیز کا ملا الکی...یه رييس..اعصاب منو ريخت بهم.....جاتون خالی....نمی شد سرش داد بزنم..کلی معطلم کرد.....منطقش مبهم بود...منطقش حفظ میز بود.؟؟؟..حفظ میز؟؟؟...نمی زاشت حرف بزنم..حرفم حرف خودش بود....ولش کن نگم بهتره....از اتاقش که اومدم بیرون .دیدم دونه دونه اشکام داره میاد...رفتم....توی دستشویی گریه کردم...نمی فهمهمم...چرا...خندیدن جلوی همه اشکالی نداره..ولی گریه تو باید قایم کنی....اونم توی دستشویی!!!!حوصله نداشتم....دستشویی و تحمل کنم...چشمام قرمز...صورتم....!!!!..فایده نداشت..زدم بیرون.....سرمو بالا گرفتم..هر کی دلش می خواست ..می تونست..هر چی دلش می خواد فکر کنه....نمی تونستم...به خودم اجبار کنم..که گریه نکنم...
..گریه همیشه ..معنی بدی نداره.....وقتی...خیلی عصبانی میشم..گریه برام یه واکنشه..................
دیروز با همه بد بودنش تموم شد و رفت......تصمیم گرفتم....خوش اخلاق بشم..:)

هیچ نظری موجود نیست: