پرتقال فروش که سهله ، گیلاس فروش و زرد آلو فروش و.. باید پیدا می کردیم...هر چی بود گذشت....
این مدت هزار دفعه تقویمو باز و بسته کردم حتی صحت تاریخ رو با تقویمای دیگه چک کردم ساعتا رو ، که نکنه یه چیزی خیلی گنده رو نبینم یا یادم بره....بردا از حفظم طبفه فلان برد فلان چی روش نوشته....
شبه چهارشنبه یکی زنگ زد....بعد گفت خب....امتحان آخری و خوب دادی...؟؟...گفتم ، فردا چهارشنبه استا...
گفت : امروز چهارشنبه بود که....آقا این قلب منو می گی شال و کلاه کرد بوده بیاد توی دهنم که فهمیدن نخیر فردا چهارشنبه است.....به هرحال ببینمش یه برخورد فیزیکی این بچه نیاز داره....
****
به یه کار واش روحی روانی اساسی نیاز دارم.
*********
************
این لینکا هم ، شاید به خاطر غار اصحاف کهف بودن، تکراری یا قدیمه باشه...اما خب می زارمشون
حتما ببنید، یه خرد دیر میاد
بازی
:)
پنجشنبه، بهمن ۰۹، ۱۳۸۲
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر