چهارشنبه، بهمن ۱۲، ۱۳۸۴

چهار روز دویدم...امروز ام 2.5 ساعت خوابیدم...بعدم نیم ساعت نرمش کردم..تا رسیدم به وبلاگم...

باز سر وکله این مثلث برمودا توی زندگی ام پیدا شده...کتاب گم کردم..کتاب به چه گندگی...هر چی فکر می کنم..که کتاب به اون سنگینی کجا می تونه افتاده باشه! هیچ چیزی به ذهنم ام نمی رسه...
اوصلا که هیچ خوب نیست آدم چیزی و گم کنه...اما دوتا مورد هست که واقعا کلافه میشم..یکی مداد نوکی یکی ام کتابام...من کتابمووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووومی خوام
من کتاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااابمو می خوام
من کتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتابمو می خوام
من کتابمو می خوااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام

۶ نظر:

ناشناس گفت...

خوب ،بذار فکر کنم ، تنها چیزی که به ذهن من می رسه اینه که دیگه بهش فکر نکنی اون وقت حتما" پیداش می کنی ، یه فرصت کوچولو بهش بده ، باشه، حتما" پیداش می شه، راستی منم به مداد نوکی ام خیلی حساسم ....وبت رو دوست دارم

ناشناس گفت...

راستی حالا یه سوال دیگه...می تونم بپرسم اهل کجایی ؟

Maryam گفت...

خدا کنه اینجوری که تو میگی باشه...
مرسی از لطفت...
اهل کجام ؟
اهل وبلاگستان
شهر آسمان آبی
:D

ناشناس گفت...

مرسی ،جواب خوبی بهم دادی ،امیدوارم همیشه آسمون این شهر آسمون آبیت، آبی باشه

ناشناس گفت...

:( man ke' oon ghade' gom kardam O peidaa kardam ke' nagoo :)
albatte' ye' vaghtaaee ham peidaa nakardam... jaash ye' doone' behtaresh reside'.. che' mishe' kard?

Maryam گفت...

ناراحت نشو از دست anonymous...
ولی به حرفت گوش کردم و به کتاب فکر نمی کنم
یاسمن جونم....
آره اول کلی غصه خوردم
اما امروز قرار شد یکی مثل اون کتابه بخرن

به قول تو چه میشه کرد؟