پنجشنبه، خرداد ۲۵، ۱۳۸۵

اممم....
چند روز پیش با چند تا از بچه های دانشگاه قرار گزاشتیم همدیگر رو ببینیم...
قرارمون نزدیک پارک ساعی بود و من زودتر رسیدم....
گرانچی خریده بودم....همین جوری واسه اینکه وقت بگذره...رفتم نزدیک اون قسمتی که حیونا هستن...طوطی . خرگوش...بعد رفتم نزدیک لاکپشت ها...یه چیزی حدود 12 ..تا لاکپشت توی یه جای تقریبا میشه گفته 7 ..8 متر مکعب یا حتی کمتر بودن...بعد هویج می خوردن...حالا کاری به طرفداری حیونا اینا...قفس . ..طبیعت ندارم....ولی فک کردم....که...این لاکپشت ها هم جهانی سومین...چقد زندگی یه لاکپشت ..تو اینجای کوچولو با یه لاکپشت توی...چه می دونم دریای مدیترانه فرق داره...؟ ( دریای مدیترانه لاکپشت داره ؟ ....) خلاصه اش که اینجوری....

بعدم قبل تر از اینکه بیام تو پارک..رفتم توی یه شهرکتاب ...یه کتاب گرفتم به اسم "وانهاده " نوشته سیمون دوبووار...نمی دونم این کتاب خوندید یا نه...ولی اگه نخوندید حتما بخونید...فک می کنم...از اون کتابایی که خانوما خوششون میاد..البته مدل اش از این جورایی که آخرش رو هواست...اما از همون تقریبا صفحه 5 .. 6 ..پرت میشی وسط داستان...من که دیشب خوندم...خوابم گرفت صبح ساعت 5 بیدار شدم....بقیه اش و خوندم...یه حس همزات پنداری شدید مونثانه ( زنانه...؟ ) موقع خوندن آدم پیدا می کنه....
خیلی واسم جالبه...با اینکه زن داستان مال یه کشور دیگه است..وبا یه فرهنگ دیگه....پایه فکرمون یکی ایه... بخونید حتما این کتاب ....:)


بعدم...یه نکته باید بگم...به صورت جهان شمول...ببینید این ایده خوبیه که قبل از اینکه برید دستشویی یه در بزنید و بعد دستگیره رو حرکت بدید....جهت اینکه اگر طرف در قفل نکرده باشه....حداقل برای ثانیه ای آمادگی داشته باشد....اما..نمی فهمم چه توجیهی وجود دارد...وقتی که دستگیره در رو می چرخونید و می فهمید در قفله...اما در می زنید..هر انسانی که اون تو هست....تمام سعی و تلاشش واسه اینکه بیاد بیرون....و در زدن شما...کار اعصاب خورد کنیه ؟...می بخشید ولی باید اینو می گفتم...

۱ نظر:

ناشناس گفت...

خواهش مي كنم مريم خانم گل
گاهي گفتن اين نكات كاملا" اخلاقي مهم تر از هر چيز ديگه است