پنجشنبه، دی ۰۷، ۱۳۸۵

امم...داره برف می آید...همه جا سفیده و کرپ کرپ... این صدای پام تو برف بوذ....
این بازی هم...که از طرف بابا دعوت شدم...
5 تاچیزی که فک نمکن شماها بدونید...

1. آلبالو خشکه و خود آلبلالو را با هسته می خورم اصولا.
2. . یه بار موقع بیرون بردن ماشین ماشین توی در حیاط گیر کرد و همسایمون ماشین و اورد بیرون.
3. به طور متوسط روزانه بدو بیراه زیاد می شنوم
4. موقع ای که تمرکز می کنم زبونم و بیرون میارم.
5. موقعی که کلاس سوم بودم یه خطی اختراع کرده بودم ، وکلمه های فارسی سرهم می نوشتم و بچه های کلاسمون دفترشون می داند من اسم شون اون شکلی براشون بنویسم.

و اعضای مدعو

1. نارنجی
2. .بهار
3. .توپوق
4. .amelie
5.شکلات

مریمدعوت کرده بودم..که دیدم زودتر اعتراف کرده
:)

۱۰ نظر:

ناشناس گفت...

oon comment dovoomie' maryam O didi? esmesh man bood? oon man boodam :)) dastet dard nakone' :)
kheili aaakharesh bood!

ناشناس گفت...

آخ جون آلبالو :)
دختر خاله ام تعریف میکنه که برادرم باهاش مسابقه آلبالو با هسته خوردن گذاشته و دختر خاله ام هم تند تند با هسته قورت میداده اما آخرش دیده که سرش کلاه رفته و داداشم همه هسته ها رو توی دهنش نگه داشته !!! تو هم اولش اینجوری شروع نکردی احتمالا ً ؟

ناشناس گفت...

jaleb bood. albalo ba hasteh !!!!!!!!!!!!! del dard nemishodi????????

....

rast rank tou 3+1=4 ast hatman goshzad kon

baba

Amelie گفت...

نوشتم

ناشناس گفت...

مریم جونم ممنون که دعوتم کردی. منم با کمال میل لبیک گفتم!!!

ناشناس گفت...

movzeb bash holo nakhori albateh ghablesh saize hastasho mitoni chek koni.

Maryam گفت...

از همتون ممنون ام که شرکت کردین...
والا..این آلبالو...
از شدت علاقه به آلبالوه...
امم...
یادم نمیاد چه جوری شروع شد
:)
راستی یه هستی هست که الان نیست...اگه این را می خونی...5 تا کاراتو به ما هم بگو...
بیشتر با روحیاتت آشنا بشیم...

ناشناس گفت...

باشه مريم جونم
مي گم برات
اول: از وقتي اوني رو كه دوسش دارم،ديگه پيشم نيست ، شبهارو با گريه مي خوابم
دوم: از بچگي دوست داشتم نقاش بشم ، يعني اصلا" عروسك بازي نمي كردم، همش نقاشي مي كشيدم ، به آرزوم رسيدم، اما كاش آرزو مي كردم دكتر يا مهندس بشم، اونطوري شايد الان بي پول نمي موندم
سوم: بچه كه بودم يه بار يه سرسره ي خيلي بلند سوار شدم ، اما بعد اون ديگه سوار هيچ سرسره اي نشدم، حتي حالا
چهارم: بيشتر اوقات آرومم اما گاهي بدجوري از كوره در مي رم
پنجم: هنوز تا اين سن (25) ،گواهينامه نگرفتم نمي دونم چرا ، شايد تنبليم مياد.
..
خوب اگه بخوام اعتراف كنم حالا حالا ها بايد بنويسم..
از دعوت مريم جونم ممنون
:)

Maryam گفت...

می رسی هستی جونم....
والا مدیونی اگه فک کنی منی که گواهینامه دارم...رانندگی بده که در حیاط به ماشین گیر کرد.....
می دونی که در حیاط به ماشین گیر کرد..
پس خیلی فرق نمی کنه که گواهیانمه داشته باشی یانه...
مهم اینه که بقیه بهت برخورد نکن.....
بعد انشم ...اونی که میره جای یه نفر بهتر رو باز می کنه...
....باز ام مرسی که تو بازیمون شرکت کردی
:x

ناشناس گفت...

:D آخ جون ! پروژه های این ترم که تقریباً تموم شد اما ایشالا برا سال دیگه :D