خدا رو چهارصد هزار مرتبه شکر، یه عالمه پاور پوینت و ایمیل و از اینا هست...که موقع له شدن .یاد اونا بیافتی و..یه خرده...خودت دست از سر خودت بر می داری..به خودم میگم... ...آره مریم...این همون شکست است که باید درس ازش بگیری و سرت و بالا بگیری و از کجا معلوم بد باشه.....ولی آخه بار اول ام نیست..این چند ایم باره که من شدم نردبون بقیه....خیلی بده...حس می کنم...با پاهاشون زدن تو سر من و به من ام خندیدن.....لامصب تخیلی ام دارم...نردبون رو می بینم و اون آدما رو...بعد یه وجدان گنده میاد میگه...تقصیره توه...تو...تو..تو
تقصیر خودته....بعد اینجوری هی توی خودت می پیچی...گیر می کنی....نه میشه از خودت بیرون بیایی نه حوصله خودت و داری...
ای روزگار
چهارشنبه، اردیبهشت ۰۲، ۱۳۸۸
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
۲ نظر:
:*
delam tang shode' bood barat!
من ام دل ام برات تنگ شده بود..
:******
ارسال یک نظر