سه‌شنبه، مهر ۱۴، ۱۳۸۸

تو کلافگی ترافیک صبح...یهو پرت شدم تو شعرای سهراب...

مي نشينم لب حوض:
گردش ماهي ها ، روشني ، من ، گل ، آب.
پاكي خوشه زيست.


سهراب ميگويد

... مادرم ميداند كه من روز چهاردهم مهر به دنيا آمده ام. درست سر ساعت 12




ابري نيست .
بادي نيست.
مي نشينم لب حوض:
گردش ماهي ها ، روشني ، من ، گل ، آب.
پاكي خوشه زيست.

مادرم ريحان مي چيند.
نان و ريحان و پنير ، آسماني بي ابر ، اطلسي هايي تر.
رستگاري نزديك : لاي گل هاي حياط.

نور در كاسه مس ، چه نوازش ها مي ريزد!
نردبان از سر ديوار بلند ، صبح را روي زمين مي آرد.
پشت لبخندي پنهان هر چيز.
روزني دارد ديوار زمان ، كه از آن ، چهره من پيداست.
چيزهايي هست ، كه نمي دانم.
مي دانم ، سبزه اي را بكنم خواهم مرد.
مي روم بالا تا اوج ، من پرواز بال و پرم.
راه مي بينم در ظلمت ، من پرواز فانوسم.
من پرواز نورم و شن
و پر از دار و درخت.
پرم از راه ، از پل ، از رود ، از موج.
پرم از سايه برگي در آب:
چه درونم تنهاست.
چه درونم تنهاست


تصمیم 1 :امید وار باش...

۲ نظر:

وارونه:) گفت...

مریم گلی :)
اولش که اومدم یهو ذوق کردم که آپدیت کردی:D
بعد یهو دیدم 14 مهر گذشته و تولد دوستم رو یادم رفته تبریک بگم!
بعد یهو هل کردم! تولد تو کیه؟؟؟ بعد یادم افتاد قدیما میدونستم!! انقدر گشتم تا پیداش کردم!
بعد که سر فرصت خوندمش دلم صداش خسرو شکیبایی رو خواست که داره اینو میخونه .. اما دارم خودمو کنترل میکنم :))
آره! خلاصه آنقدر هیجیام زده شدم که یادم رفت میخواستم بگم: ماه رمضون تموم شده هااا! امر کنید شما :)

Maryam گفت...

مرسی عزیزم....

خدا رحمتش کنه خسرو شکیبایی و صداش
زنده است . مدل خودنش میاد تو سرم وقتی نوشتی....

امممم
راست میگی..ماه رمضون تموم شد...
هر روز که تو بگی

من آماده ام....
هوررررررا

:***************

مواظب خودت باش دوست جونم