دوشنبه، مهر ۲۰، ۱۳۸۸

یه چیزی توی دلم از این ور به اون ور پرت میشه موقع گوش دادن این اهنگ....
صدا و آهنگ باهم می رقصن....معنی شعر...همه و با هم...هر چند وقت یه بار که دلم هوا این اهنگ می کنه..این آهنگه رو برا خودم می زارم.

اغلب هم گوشه چشمم از اشک خیس میشه..اشکش نه از نوع غمه نه شادی.....یه حس بدون تکرار توشه....یه زنده بودنی توشه که نمی دونم از چه جنسی...یه حس خوب ِ...اما خوب هم کلمه مناسبی براش نیست...
یه حس بی نام



زرد و سرخ و ارغوانی



برگ درختان پاییز
می ریزند بر زمین
آرزوهای ما نیز

درختان پاییز در خون غنودند
سرودی به یاد بهاران سرودند:
ریخت ز چشم شاخه ها، خون دل زمین چو برگ
از همه سو روان شده، اشک خزان ببین چو برگ
ریخته بر زمین سرد، این همه برگ سرخ و زرد
آه بهار آرزو، بر سر ما گذر نکرد

توشه ای از بهاران ندارم
یادگاری ز یاران ندارم
گرد خاموشی و خستگی
روی قلبم نشسته

همچو خزان خموش و زرد
در ره تو نشسته ام
تا تو مگر قدم نهی
باز به چشم خسته ام

زرد و سرخ و ارغوانی
برگ درختان پاییز
می ریزند بر زمین
آرزوهای ما نیز

۴ نظر:

امیر گفت...

برای بیداری امشبم آهنگ خیلی خوبی بهم دادی

ناشناس گفت...

سلام من بالاخره موفق شدم .....يوهووووووووووووو
اهنگ رو سيو كردم مرسي

ناشناس گفت...

راستي من پريناز بودم ها

Maryam گفت...

خوش اومدی پریناز جونم
:*******
~~~`...~~~~:اینم اسپند...`~~~~~