دیشب مامان حالش خوب نبود...پیشش موندم...من اینجور موقع ها...دست و پاهایم چلفتی می شود!..یه چیز هی ته دلم لیز می خوره..نکنه مامان حالش خیلی بد بشه و تمرکز ندارم..واسه همین هی دور خودم می چرخم...اما خواهرم...اعتماد به نفس داره..
ذهنش جواب میده...ولی من همش دارم سعی می کنم..خودمو و جمع جور کنم...خلاصه دیشب اونجا موندم..صبح دیدم مامان ام بهتر شده تصمیم گرفتم بیام سر کار....از اون طرف ام یه کاری خونه خودمون داشتم..
ذهنش جواب میده...ولی من همش دارم سعی می کنم..خودمو و جمع جور کنم...خلاصه دیشب اونجا موندم..صبح دیدم مامان ام بهتر شده تصمیم گرفتم بیام سر کار....از اون طرف ام یه کاری خونه خودمون داشتم..
من ام دیدم دیرم که شده...حداقل برم خونه خودمون...کارمو انجام بدم و بعد برم سر کار..
وقتی رسیدم توی خونمون..دم آینه اتاق خواب..سکوت صبح خونه من و پرت کرده...توی یه حس...یاد اون چند روزی افتادم که کمرم درد گرفته بود و استراحت می کردم و تک و تنها توی خونه بودم تا عصر که همسری بیاد...بعداش..یاد اون قضیه افتادم...که بعضی شرایط برای آدم تداعی کننده یه سری حس است..که به آدم منتقل میشه...برای همین..وقتی شادین آهنگی که تاحالا نشندین..بزارین گوش بدین..یا عطری و که تا حالا نزدین بزنین...یا اگه تو مود اعتماد به نفس هستین...همین کار رو کنین
بعد از اون..وقتی اون آهنگ رو گوش میدین یا عطر و می زنین...حس شادی یا اعتماد به نفس..یا هر حسی که می خواهین..بهتون منتقل میشه....
پارسال این موقع ها..دوی مارتن ..مراسم عروسی ام بود...با همسری هی برگه کارامونو چک می کردیم ، وقتی تیک می خورد..یا دورش مربع می کشیدیم...همسری کلی ذوق می ریخت توی چشماش...خدایا شکرت...
۲ نظر:
جالب. یادم باشه حتمن اینکارو بکنم. یعنی عطر و آهنگ رو مواقع خوبی استفاده کنم.
چه جالب
پس این روزا برات پر از حسای خوبه. این روزا رو بهت تبریک میگم عزیزمممممممممم
مرسی می می جون ام...چه زود داره یه سال میشه..
آره یه بار امتحان کن...اصلا دیدی یه سری آهنگا آدمو یاد یه سری خاطره می ندازه..یا عطرهاتو بو کن..ببین یاد چی می افتی...خلاصه اینطوری
ارسال یک نظر