چهارشنبه، آذر ۱۱، ۱۳۸۸

دیشب.ساعت 9:30.اینا...منو و همسری توی یه مبل یه نفره با هم نشسته بودیم که گرم بشیم...یعنی من سردم بود.فکر کنم شوفاژهاون هواگیری می خواد.

وقتی یکی تو خونه راه میره..هوا تکون می خوره..سوز میاد!! یعنی یه باد سرد می وزه...


برای فردا که بشه امروز ناهار داشتیم برای همین سمت آشپزخونه نرفتم. بعداش طبق معمول کل کانال ها ما ه وا ره قطع بود. تلویزوین خودمون که هیچی نداشت....یه خرده...غم بی دلیل شبه فلسفی ته دلم بود..


یهو همسری رفت یه سری آهنگ اورد...یه سلکشن توی اداره داشته بود کپی کرده بود اورده بود خونه...


با حمیرا شروع کردیم..من رفته بودم تو حس داشتم گوش می دادم..همسری هم شروع کرد به از زمزهه کردن..بعد..دیدم..همسری شروع کرد به قر دادن...بهش میگم با این آهنگ مگه میشه رقصید...می خنده ...یهو می بینم...خودمم با شلوار گرمکن وسطام دارم باهاش قر می دم...و از خنده غش کردم...همسری هم یه آهنگ بابا کرم مانندام گذاشت و هنرش تکمیل کرد....
بعداش رفت نشست و عروس مهتاب گذاشت ...یهو یاد عید غدیر پارسال افتادم ولباس سفیدم...رفتم تو حس و یه لحظه فکر کردم همون عروس پارسالم.....دلم خواست دوباره همون لباسی که کلی دق ام داد دوباره بپوشم و برقصم...حس خوبی بود که کم پیش میاد بریزه توام




خلاصه اش. از جو که بیرون اومدم....یهو دیدم...هم گرمم شده هم غم ته دلم پرید..همسری رفت برای خودش کتاب بخونه...من ام تا 11:50 قر دادم...
خلاصه اگه سردتونه شبا آهنگ بزارین برقصین...

۴ نظر:

می می گفت...

ای ول به مریمی.کلی باهال بودا.نازی عروس عید غدیر بودی؟؟؟ مبارک باشه گلم. منم هوس رقص کردم شدید

سانیا گفت...

وای که هوس رقص و شادی و حرکات موزون ریختی تو دلم دختر دلت همیشه عید باشه
دلم هوس لباس سفید عروسی کرد.....

Unknown گفت...

عزیزم سالگرد عروسیتون مبارک ایشالله 1000 سال با عشق زندگی کنیدhttp://mastdel.blogfa.com/

مریم گفت...

می می جونم....مرسی عزیزم..آره..پارسال عید غدیر..1 سال گذشت عین برق وباد

سانیا جونم.یه آهنگ جینگولی بزار وبرقص. کیف میده..لبای عروس ام.نمی دونم هنوز عروس شدی یا نه..اما اگه عروس نشدی.ایشالا با حس های خوب لباست و بپوشی و به چیزهای جزیی اصلا گیر ندی

دلارام جونم....ممنون.برای تو هم عشق و خوشبختی آرزو می کنم...