سه‌شنبه، آذر ۰۳، ۱۳۸۸



دیشب مامان حالش خوب نبود...پیشش موندم...من اینجور موقع ها...دست و پاهایم چلفتی می شود!..یه چیز هی ته دلم لیز می خوره..نکنه مامان حالش خیلی بد بشه و تمرکز ندارم..واسه همین هی دور خودم می چرخم...اما خواهرم...اعتماد به نفس داره..
ذهنش جواب میده...ولی من همش دارم سعی می کنم..خودمو و جمع جور کنم...خلاصه دیشب اونجا موندم..صبح دیدم مامان ام بهتر شده تصمیم گرفتم بیام سر کار....از اون طرف ام یه کاری خونه خودمون داشتم..


من ام دیدم دیرم که شده...حداقل برم خونه خودمون...کارمو انجام بدم و بعد برم سر کار..




وقتی رسیدم توی خونمون..دم آینه اتاق خواب..سکوت صبح خونه من و پرت کرده...توی یه حس...یاد اون چند روزی افتادم که کمرم درد گرفته بود و استراحت می کردم و تک و تنها توی خونه بودم تا عصر که همسری بیاد...بعداش..یاد اون قضیه افتادم...که بعضی شرایط برای آدم تداعی کننده یه سری حس است..که به آدم منتقل میشه...برای همین..وقتی شادین آهنگی که تاحالا نشندین..بزارین گوش بدین..یا عطری و که تا حالا نزدین بزنین...یا اگه تو مود اعتماد به نفس هستین...همین کار رو کنین



بعد از اون..وقتی اون آهنگ رو گوش میدین یا عطر و می زنین...حس شادی یا اعتماد به نفس..یا هر حسی که می خواهین..بهتون منتقل میشه....
پارسال این موقع ها..دوی مارتن ..مراسم عروسی ام بود...با همسری هی برگه کارامونو چک می کردیم ، وقتی تیک می خورد..یا دورش مربع می کشیدیم...همسری کلی ذوق می ریخت توی چشماش...خدایا شکرت...

جمعه، آبان ۱۵، ۱۳۸۸


یه تی شرت آبی رنگ دارم...که جزو لباس های نیمه گرمه..با وجود آستین کوتاه بودن...واسه هوای پاییزی کافیه..من اوصلا اعصاب لباس سنگین و ندارم...داشتم می گفتم...تی شرت آبیه رو با شلوارک زرد پوشیدم...به آینه که نگاه می کنم...شبیه دخترا بی خیال ها شدم....ولو می شم رو مبل..و کتاب خانوم مسعود بهنود می خونم...صبح جمعه است....من صبحای جمعه کم پیش میاد خیلی خوابم ببره 8:30 بیدار بودم...همسری هم خواب.... فکر کنم تا 10:30 اینا کتاب خوندم...کتابه رو خیلی وقت پیشا..گرفته بودم..نشده بود بخونم..از خونه مامان اینا اوردمش...و چند روزیه مشغولشم.......داستان کتاب در مورد..دختری که نوه مظفرالدین شاه بوده.....و اتفاقایی که اون زمان افتاده...موقع کتاب خوندن...یاد اون زمانی می افتم..که با چه زحمتی این اسم ها را تو درس تاریخ حفظ می کردم...ولی توی داستان خانوم.. در قالب داستان...ماجراهای تاریخی و می گه...و الان توی ذهنم میاد..که کی چیکار کرده...


.حرص خوردن آدم های داستان...برای به دست اوردن و مشروطه...یه حس مشترکی مثل حس های الانه.....واقعا ..ما ایرانی ها چند ساله...داریم به در و دیوار می زنیم...دموکراسی داشته باشیم...چقدر باید خون ریخته بشه...چند سال...


نمی دونم .روح تنبلی نهفته در ماها...که دلمون می خواد...پول زیاد بدون..کار زیاد به دست بیاریم..ربطی داره...به این موضوع...؟...آخه همیشه آدم هایی هستن..که به خاطر منافع شون حاضرن..هم چی و له کنن...


بگذریم...خلاصه دارم این کتابه رو می خونم....والان دلم می خواد کتابه اینجا بود...می خوندم...


جدیدا...یه آروزی ساده دارم...بدون دغدغه مرخصی...توی آفتابی پاییزی..خونه باشم...پشت پنجره ولو بشم و کتاب بخونم...کیک و بیسکویت و شیر بخورم شایدم پفک ...منتظر چیزی نباشم...ناهار هم خودش اتوماتیک آماده باشه...خونه هم مرتب باشه...بی خیالی مطلق....تلفن ام زنگ نزنه لطفا..

دوشنبه، آبان ۱۱، ۱۳۸۸

خبرای بالاترین....می خونم...و دلم برای دانشجو ها می تپه. بچه های شریف اعتصاب غدا کردن...خدایا کمکشون کن...ته دلم برای امنیت و سلامتی شون می لرزه...
توی مملکتی که قانون معنی نداره...نمی دونم آدم به غیر از خدا به کی می تونه پناه ببره.....الان باز اشکام سرازیر شده....شانس اوردم..جای نشستن ام توی دید نیست.....
من هم فقط از اشکام انگار اینجا می نویسم....ولی دست خودم نیست....من دقیقا...بعد از انتخابات..حالم خوب نیست...مثل موج سینوسی کمی بالا و پایین می رم...گاهی شاد میشم...اما ...فکرام و دلم آروم نمی گیره.....


نوشته های نبوی اگر به فیلتر شکن دسترسی ندارین اینجا می نویسم...

فردا روز سیزده آبان است
ابراهیم نبوی

فردا روز سیزده آبان است، میرحسین موسوی این روز را سبزترین روز سال نامید و ما آن را سبزترین روز جنبش سبز می کنیم. آنچه معلوم و مشخص است اینکه حکومت از یک ماه قبل از حضور سبز مردم در این روز وحشت دارد و چنانکه به نظر می رسد، مردم با تمام وجود خودشان را برای حضور در مراسم آماده کرده اند. آنها برای جلوگیری از این حضور هر کاری می توانستند کردند، و هر کاری بتوانند برای کمرنگ نشان دادن حضور سبزها یا پنهان کردن آن پشت جمعیت نمایشی خود، خواهند کرد. یک روز شریعتمداری تهدید کرد، روزی دیگر بادامچیان تطمیع کرد، روز سوم رهبری هراس خود را نشان داد، روز چهارم بسیج اعلام کرد سه میلیون دانش آموز به خیابان می آورد، روز پنجم اعلام کردند که بخاطر آنفلوآنزا برخی مدارس تعطیل است و سرآخر در نهایت عجز و استیصال هم جنبش مان به حکومت تحمیل شد و هم رنگ سبزمان و طرح ژنریک دولتی " جنبش سبز علوی" را از طبله عطاری داروخانه سیزده آبان شان درآوردند و سعی کردند رنگ سبز پاک ما را مصادره به نامطلوب کنند. اینها همه فقط از یک چیز نشان دارد، این که حکومت در استیصال و سردرگمی سنگین مانده است و دست راست افراطی اش به دست چپ عقب مانده اش هر روز یک رژیم غذایی را تجویز می کند. با همان دکترایی که از آکسفورد تقلب کرده اند، داروی دردهای ملت را می دزدند و هر روز با آن یک داروی جدید به مردم می خورانند. اما، جنبش سبز، سرافراز و بزرگ و تنومند، با ریشه ای در خاک میهن و شاخ و برگی سبز در سبز در آسمان فرهنگ و اندیشه ایرانی، و متکی به مردمی که نه توده های نامعلوم که رهبران خوشفکر و اندیشمند این جنبش اند، با حضوری بزرگ و سبز و درخشان و روشن، فردای تمام میهن را به سبزترین روز تاریخ ایران تبدیل می کند. درس از گذشته خود می گیریم و دیروز و امروز دولت سیاه احمدی را با دقت نگاه می کنیم و با توجه به همه آنچه در خانه هایمان تمرین کرده ایم، به خیابان می رویم تا بزرگراه نیکبختی ملت را باز هم به سوی آینده بیشتر و بیشتر هموار کنیم. موارد زیر را به عنوان یکی از دوستان جنبش سبز سفارش می کنم.
اول، هر کاری داریم تا همین یکی دو ساعت دیگر بکنیم، احتمالا اینترنت و سیستم موبایل ممکن است در مدت راهپیمایی یا از 24 ساعت قبل از آن قطع بشود، به همین دلیل هیچ کاری را برای روز آخر نگذاریم. روز آخر همین حالاست. البته ممکن است چنین اتفاقی نیافتد، اگر نیافتاد که چه بهتر، اما در هیچ حالتی ارتباطات و هماهنگی های مان را نباید در روز آخر بکنیم، و می دانم که همه بیش از من با نظم و دقت عمل می کنند.
دوم، راز اصلی جنبش سبز این است، متاسفانه ما نمی دانیم و باور نداریم که چه جمع عظیم و بزرگی همراه جنبش سبز هستند، و درست برخلاف ما، آنها متوهم اند که جمعی عظیم را در اختیار دارند. ما تعیین کننده همه چیز در کشور هستیم، هیچ مقامی و قدرتی جرات ندارد در مقابل عظمت جمعیت میلیونی مردم در سراسر ایران، بایستد و همانطور که در روز قدس و نماز جمعه نشان دادیم، حکومت و دولت و پلیس به گوشه ای می گریزند و فقط زمانی جرات به خیابان آمدن می کنند که مردم به خانه رفته باشند. اما تشکیل جمع، مساله اصلی ماست، ما در میان مردم امنیت داریم و آنها به همین دلیل نمی خواهند بگذارند جمع عظیم ما تشکیل شود. اما وقتی که سیل مردم سبزپوش به خیابان بیایند، هیچ چیز مانع مردم نخواهد شد. حکومت می داند و باید بداند که در هر جا ایرانی ها باشند، در هر خانه ای سبزها هستند. در بیت رهبری هم صدای سبزها از گلوی نخبه ترین نخبگان درمی آید و استبداد را وادار به عقب نشینی می کند. ما باید بدانیم که بی شمار و بسیاریم و همین هم دلیل ماست.
سوم، سیاست رفتار مسالمت آمیز و ضد خشونت مهمترین سیاست جنبش سبز است. ما بلندترین فریاد را می توانیم بکشیم، اما دست به خشونت نمی بریم. و همین رمز پیروزی ماست. شجاعت مهم است نه خشونت. ما در این ماهها نشان داده ایم که هدف جنبش سبز احقاق حقوق ما در کلیه موارد از جمله بازگرداندن دولت سبز مردم به آنان است. گذر ایام و بازی های سیاسی نمی تواند حق ما را از ما بگیرد و فقط ایستادگی و شهامتی که جنبش سبز تا امروز نشان داده حق را به ما بازمی گرداند. تا به حال قربانیان بسیاری را با خشونت از ما گرفته اند، اما ما خشونت نکردیم، هرچه بود ناشی از اداره نظم توسط اراذل و اوباش بود و طبیعی است دولتی که پلیس و بسیج اش زیر فرمان اراذل و اوباش است، مخالفانش نرمخوترین و مسالمت جو ترین مردمانند. ما باید بر حق مان تاکید کنیم و به شعار مرگ و نفرت کمتر فکر کنیم، البته مرگ دیکتاتوری، موضوعی است که همواره باید برآن تاکید کرد.
چهارم، سیزده آبان روز ماست، ما حق داریم روزی برای صلح با تمام جهان داشته باشیم و اصولا ما مردمی صلح جو و اهل مسالمت و همزیستی با ملتها و دولتهای دوست هستیم و واقعیت نشان می دهد که هیچ حکومت و ملتی با مردمانی که می خواهند سالم و ساده و انسانی زندگی کنند دشمنی ندارد، اگر سی سال قبل دوستان ما سفارت آمریکا را گرفتند و بعدها همه بر غلط بودن آن رفتار تاکید کردیم، حالا فرزندان همان پدران می خواهند در جهانی بی کینه و بی نفرت زندگی کنند. ما در شعارهای مان خواهیم گفت که دشمن هیچ حکومتی نیستیم و با هیچ کسی که در زندگی ما دخالت نکند عنادی نداریم. حکومت های جهان هم باید بدانند که حق ندارند با کسانی که دولت ما را می دزدند و حق ما را به غارت می کنند، بنشینند و بگویند و بخندند، بی آنکه منافع ملی ما در نظر گرفته شده باشد. آنها باید میان مردمی که حق دارند و دولتی که حق مردم را به گروگان گرفته است، انتخاب کنند. یا با ما باشند، یا با آنها.
پنجم، فردا روزی تعیین کننده در سرنوشت ماست، حضور جمعیتی عظیم در همه کشور، ما را برای مراحل بعدی جنبش آماده می کند. یادمان نمی رود که اگر روز قدس دو میلیون ایرانی در تهران و میلیونها ایرانی در تمام کشور به خیابان نیامده بودند، امروز شاید رهبران جنبش همه زندانی بودند و روند دستگیری و سرکوب متوقف نشده بود. حضور ما در خیابان برای عقب نشاندن دولت غاصب است. ما برای خودمان، برای جامه های سبزمان، برای کشور زیبا و عزیزمان، برای ملت بزرگ مان، برای تاریخ پرافتخارمان، برای فرزندان مان، فردا امنیت و آسایش را تامین می کنیم. و این آغاز یک مرحله تازه در جنبش است، همان طور که حالا دانشگاههای ما در پاسخ به نوچه دیکتاتورها و بچه بازجوها، کفش ها را در دست می گیرند، اما حتی حیف از کفش های ما که بر سر بی ارزش آنها نثار شود، می تواند پایگاه و جایگاه گفتگوی مردم شود، حضور ما در خیابان می تواند به حکومت بفهماند که باید دولت سبز ما را پس بدهند. فردا روز عبور ما از گذرگاهی است که جنبش سبز را به آینده می برد.
ششم، رهبری و خرد جمعی: ما یقینا پوپولیست نیستیم، اما از سوی دیگر ساده لوح هم نیستیم، ما مردمی که حق مان به غارت رفته، در یک دیالکتیک درست با رهبران جنبش، آنها را به موقعیت دقیق می بریم. کسی که نماینده مردم است، باید خواست مردم را بشناسد، آقای بادامچیان از کروبی و موسوی و خاتمی خواست برای اثبات وفاداری شان به نظام، از هواداران شان بخواهند که بدون نشانه سبز و با شعار علیه استکبار جهانی به خیابان بروند. آقای بادامچیان حرفی را زده است که اگر موسوی و خاتمی و کروبی بگویند، طبیعتا دیگر در موقعیت رهبری مردم قرار نمی گیرند. بادامچیان یادش رفته که خاتمی و موسوی که امروز چنین ملتمسانه دست به دامان شان شده است، همان اصلاح طلبانی هستند که به تعبیر ایشان پنج سال قبل مرده بودند، این همه التماس بالای قبر مرده سزاوار سیاستمداری نیست که فکر می کند مردم را و جامعه را می شناسد.
هفتم، ما نمی ترسیم، اما احتیاط می کنیم: پلیس و ساده لوح هایی مانند رادان و احمدی مقدم فکر می کنند که احتمالا فردا صدهزار نفر مردم می آیند و آنها می توانند آنها را کنترل کنند، در حالی که همه چیز نشان می دهد که فردا روز حضور باورنکردنی مردم در خیابان خواهد بود، لابد خواهید گفت چگونه پیش بینی چیزی را می کنم که خود آن را باورنکردنی می دانم. این گفته، متکی بر چیزی است که در این ماهها رخ داده است. روزهای باورنکردنی و عجیب بسیاری در انتظار ماست. حکومت مجبور به عقب نشینی است و مردم این وضع را نمی خواهند، اما مردم نمی خواهند در این واپسین روزهای ترک اراذل و اوباش چکمه پوش و کوتوله های سیاسی و دروغگو ها و دین فروشان، کشورمان آسیب ببیند. ما نمی خواهیم آنچه را که یک یک فرزندان ملت در این سالها ساخته اند، ویران شود و ویرانخانه ای نصیب ما شود، ضمن اینکه می دانیم که معنای وادار کردن حکومت دیکتاتوری به دموکراسی و مردم سالاری، رعایت قواعد دموکراتیک حتی برای دیکتاتورها هم هست. به همین دلیل ما در تمام رفتارهای خود، شهروندانی عاقل و منطقی و قائل به حق مردم و مخالفانمان خواهیم بود.
هشتم، فردا به خیابان می رویم، پلیس گفته است که امنیت را فقط برای محل برگزاری تجمع، یعنی مقابل سفارت سابق آمریکا تامین می کند، به نظر من همه چیز به رفتار افراد و میزان حضور مردم در مسیربستگی دارد. نشانه های سبز را تا زمانی که به محل تجمع نرسیدید علنی نکنید، دستبندهای سبز را در جیب بگذارید و ضمن احتیاط کامل از هیچ چیز نترسید، اسم رمز این است، ما بی شماریم و هر حکومتی در مقابل مردم بی شمار بی اقتدار است. فردا سبز ترین روز ماست، برای آزادی و برای ایران به خیابان می رویم.12 آبان 1388