چهارشنبه، بهمن ۲۱، ۱۳۸۸

نوشته زیر پراکنده است........پیشاپیش تعطیلاتتون خوش وخرم..

یه لیستی جلومه از قیمت های محصولات خانگی
از سبزی خرده شده گرفته تا سیر داغ.....به نظرام قیمت هاش بالاست....
تازه سفارش غذا برای مهمونی هم داره...بعضی بچه های شرکت سفارش غذا میدن..میگن کارهاش تمیزه...من یکی از غذاهای خونگی اش و خوردم..اما به نظرم غذا های مامان ام خوشمزه تر بود..
وقتی لیست شو دیدم تو دلم گفتم ...من میام اینجا مثلا کار می کنم...بعد با پولام می رم مثلا قرمه سبزی سرخ شده این خانوم و می خرم..اون خانومه هم لابد با پولاش از خدمات شرکت ما استفاده می کنه بعد از 1000 دست...نمی دونم...چه لوپ مسخره ای..
شایدم زندگی یعنی همین...چرخیدن.مثل زمین مثل ذره..شاید آدم باید سعی کنه...هی شعاع اش و زیاد کنه...تا دیرتر تکراری بشه..

امیدوارم..هرکی تو هر جایگاهی که هست...موقعیت اش و دوست داشته باشه....هرچی جلوتر می رم....همش روبرو میشم
با آدمایی که سر جای خودشون نیستن..از جمله خودم...و این عین مسلسل ادامه داره...هریکی جای یکی دیگه است..
همه در حال غر زدن هستن...این همه گلایه و شکایت....رمقی نذاشته ، تا ببینم چه آسمونی بالای سرمه..
که زنده ام و نفس می کشم.....حتی اگه الان ام ، همه سیستم ایران درست بشه..چند هزار سال طول میکشه تا ما عادت هامون کنار بزاریم..تا ساختارهامون درست بشه..؟...

خدایا من یه آرزو دارم...نمی گم ، آرزومو برآورده کن چون می دونم دوباره می فرستی اش پیش خودم..میگی خودت باید برآورده شون کنی...اما ازت می خوام کمکم کنی..که اینقد کارامو نصفه نیمه ول نکنم..خدایا انگیزه ام عین اسیتون سریع می پره....هیچ کسی هم به غیر خودم نمی تونه کاری کنه...چقد آدما پیچیدن...من چقدر لایه لایه ام....

۳ نظر:

پگاه گفت...

معلومه که غذای مامان خوشمزه تره!
بله زندگی یه حلقست!بهتره ادم بهش فکر نکنه!

می می گفت...

چقدر دعای قشنگی کرده بودی و چه جالب. واقعن خدا دعامون برمی گردونه به خودمون

می می گفت...

این دور و چرخش من رو گاهی کلافه میکنه