سه‌شنبه، مهر ۰۵، ۱۳۸۴

توی دلم جیوه اومده....یه چیز سنگین و سرد.....
یه چیزایی ته دلم ته نشین شده.....به هرحال.......
... از دنیا رفت.....من دیدم...وقتی روی قلب مریض اش ..سنگ می زاشتن.....هیچکی ...نمی فهمه.....
نفس ام تنگ میشه....نمی دونم واسه کی دارم یا چی گریه می کنم...فقط می دونم...دلم واسه نبودن می سوزه...واسه خنده ای که دیگه نمی بینم....واسه مهربونی که رفته...آره شایدم دارم واسه خودم گریه می کنم...
هر چی هست دلم گرفته...یه چیزی از پیش ام رفته و دیگه بر نمی گرده....جای خالی.که..نیست....

چهارشنبه، شهریور ۳۰، ۱۳۸۴

خب امشب می تونید یک ساعت بیشتر بخوابید...!...
اصلا نا یه روزایی میشه....یه وقتایی میشه....یهو چشاتو باز می کنی می بینی چه جوری ساعتا دارن تند تند هلت میدن..عین اینکه افتاده باشی..توی یه رودخونه تند....یهو به خودت میگی... کجا داری می ری.....اصلا کجا ...یادت میاد یه چیزایی یادت رفته...اما یادت نمیاد چی بوده و کجا بوده...

امشب یه ساعت تو ترافیک بودم...خدا رحم کنه..اول مهر که بشه باید 7 صبح بزنم بیرون وگرنه راه نیم ساعته میشه یه ساعت و نیم......

من تو رو دوست دارم....تو منو دوست نداری...تو کسی و دوست داری که اون تو رو دوست نداره....بعد...احتمالانم اونم کسی و دوست داره... که اونم واسش اون یکی مهم نیست... و او...
عیبه تو دوست داشتنس..یا...تو صداقت...یا توی پذیرش واقعیته....
اینکه یه حقیقته...دوست داشتن به اجبار نیست...نمی شه کسی و مجبور به دوست داشتن کرد....می مونه...این دله که یه جوری قانعش کنی.......چه می دونم...اینم همین جوری......
حتما خوصله کنید لود بشه گوش بدید..اینم متنش

خوابای خوب خوب ببنید...
;)

دوشنبه، شهریور ۲۱، ۱۳۸۴

تیغ ماهی فکری

خسته شدم از بس فکر کردم...یعنی اصلا خودش اتو رانه....
می دونی...قسمت آزار دهنده اش کجاست...وقتی احساس نخودیت بهت دست می ده...
یعنی فک می کنی...مثل این بچه کوچولو ها که تو وسطی نخودین...آخه چرا؟
بعد پیش خودت میگی خب نخودی هستی...بعد می ری از دو تا پله بالاتر که نیگاه می کنی...
می بینی هیچ فرقی نمی کنه....نخودی ام داره بازی می کنه...یعنی اصلا همه چی خنده دار به نظر میاد..نخودی . غیر نخوی معنی نداره.......
هیچی خیلی اونقدرا مهم نیست.....اما همیشه که رو دوتا پله بالاتر نیستی...باید بیای پایین ...اونوقت باز خودتو یه نخودی می بینی...یه حس نخودیت.....
چه می دونم..شاید واقعا هیچی خیلی اونقدرا مهم نیست....

این iransong ام دبه در اورده...تا همین چند وقت پیش هرچی دلت می خواست توش پیدا می کردی. . گوش می دادی.ولی حالا....شده فقط متن...
بریم سراغ همون dancage
اینم همین جوری...

خشنود نیستم...

چهارشنبه، شهریور ۱۶، ۱۳۸۴

پس من چی ؟