شنبه، اسفند ۰۹، ۱۳۸۲

خیابون یه طرفه و خستگی تا حد مرگ...
آقا هزار تومن دنده عقب





چند وقته که دچار یه مشکلی شدم...یعنی مشکل نیست از یه جا به بعد مشکل میشه :)..
نمی دونم چرا اغلب آدمایی که این ور اون می بینم..همش فک می کنم اینو یه جایی دیدم....از این جا به بعد مشکل میشه...این مغزه تا پیدا نکنه ول کن نیست...اغلب هم با نهایت تلاش به نتیجه می رسم شبیه یکی بوده بد جوری کلافه میکنه آدمو و بعضی موقع ها:)

چهارشنبه، اسفند ۰۶، ۱۳۸۲

دیگه فکر می کنم....نی نی باید به دنیا اومده باشه....:x

براش یه عالمه آرزوهای خوب می کنم....یه عالمه....

:)


*******

بالاخره رسیدم خونمون.... دیروز.کلیدمو گم کردم.... بساطی بود....تا یکی برسه خونه ....


***********
شنیدم بعضی شهرا 120 % رای دادن D:

تهران فقط 27 در صد شرکت کردن....که کافیه رای آقای حداد عادل...با رای رضا خاتمی مقایسه بشه...جالب اینجاست که همین جناب دفعه پیش با باطل شدن رای اومد تو...به این فکر می کنم....شورای نگهبان که ردیفه....تلویزون انم رفیق شفیق..روزنامه هم دست از پا خطا کنن توقیف....رییس جمهورم حدس بزنید...میشه ...


یکشنبه، اسفند ۰۳، ۱۳۸۲

به ناچار کاملا اصلاحات می کنید

After shave

صبح به سختی از خواب بیدار می شوید. رادیو را روشن می کنید:
"به به...! چه روز قشنگی است امروز. یک روز عالی! دوستی می گفت..."
اما شما معتقدید که .....
.....

*****

عادت کرده بودم به شرق..کی میاد؟....نمی دونم چرا یه دو سه روز صفحه هودرم باز نمیشه.....بعد....آبادگرانمون مبارک... فقط امیدوارم اینقدحالی شون باشه که که دوباره بی خود سخت نگیرن
...

*******

عناصر تندروتر جناح محافظه کار اگر تا به حال می توانستند اصلاح طلبان را عامل به گفته آنها رواج فساد و بی دينی در جامعه معرفی کنند، از اين پس متحدان خود را بايد مسئول بدانند.


ولی بسياری از صاحب نظران معتقدند که تا انتخابات رياست جمهوری که بايد حدود شانزده ماه ديگر برگزار شود محافظه کاران ممکن است سياست "کجدار و مريز" انتخاب کنند تا مردم را راضی نگهدارند

به نظر می رسد که نظام جمهوری اسلامی به يک دشمن خارجی مثل آمريکا نياز دارد تا همه مشکلات کشور را به گردن آن بيندازد و طرفداران خود در داخل را بسيج کند. برقراری رابطه با آمريکا نيازمند تحولی بزرگ در اين طرز تفکر است.

خب دیگه همشو خوب بخونید...خوب گفته
:)

********

من دیگه برم دنبال نخود سیاه .....هر چی کار سخته تو خونه اس دیگه به من می دن...به جبران اون موقعی که توی قرنطینه بودم !


پنجشنبه، بهمن ۳۰، ۱۳۸۲

خيلی

بارونم میاد...میشه موزیک متن....یه احساس دارم که نمی دونم چیه....هم خوشحالم هم ناراحت....یه حس قرمز مشکی....عین اون لباسا....عین نورای سالن تاریک اما روشن..روشن اما تاریک....جشن گرفته بودن بچه ها....جشن فارغ التحصيلي ..بعد..خيلي خوب بود....امانمی دونم چمه...خیلی حرف زدیم......خیلی چرت و پرت گفتیم...خیلیا رو دیدم...خيلي از دوستامو..... .خیلی خندیدم.....یه عالمه عکس...یه عالمه دست زدیم.......پس چه مرگمه...
نه حالا واسه این....ولی از این قسمت زندگی که یه چیزی تموم میشه خوشم نمیاد...دلم می گیره...بد جوری ام می گیره.....نمیشه که همیشه یه قدی بمونی ... نمیشه که .همه چی همون جوری بمونه...ولی دست خودمم نیست...همیشه این جور موقع ها يه فكري مياد....هی بزرگ میشی...هی می گذره...بعد چی؟....نه آخه من باید تکلیفمو با خودم روشن کنم....
یه وقتایی فک می کنم دنیا با همه بزرگیش ...خیلی کوچیکه....خیلی




چهارشنبه، بهمن ۲۹، ۱۳۸۲



As you lay
down to sleep tonight
forget your  worries and snuggle up tight
Your Fairy angels  sent to you will make
everything seem all right, As you sleep
at night they will keep you safe and keep
 you warm, so when you lay in your bed tonight
remember you have been blessed with
 the fairy angels

دیگه خیلی کامپیوترم لاکپشت شده بود....دیروز ویندوز دوباره ریختم....خر گوشی شده حالا..:)..
من خودم حوصله متنای سخت و واینا رو ندارم.... ولی این اینجوری نیست.. پیشنهاد می کنم.... این و بخونید....راستی شنیدم شرق توقیف شده....
....اما انگاری موقته!

......
مشكلات محافظه كاران جدي تر و عميق تر از اين است كه اينها بتوانند حلش بكنند. به خصوص كه در زمينه حل آن اختلاف نظر بسيار عميق و جدي دارند. بنابراين، اين كار كه يك اقليت ضعيفي بتواند مشكلات جامعه ما را حل بكند و از اين طريق مشروعيت خودش را افزايش بدهد، خيلي نامحتمل و دور از تدبير است. همين مسئله براي آدم سئوال ايجاد مي كند كه آيا واقعاً اينها خودشان به اين نتيجه رسيده اند كه يك چنين روشي را بخواهند پيش بگيرند يا اين كه كساني اينها را فريب داده اند.

با اين حال، محافظه كاران خيلي در مورد خدمت رساني تبليغ مي كنند...

آنها به هرحال كارآمدي نخواهند داشت. مثلاً شهردار و شوراي شهر كنوني گفتند مسئله ترافيك را ما چهل و پنج روزه حل مي كنيم، در حالي كه چنين نشد. اين كه آدم ها با تقوا هستند و ارتباط مردميشان خوب است، خيلي خوب است. منتها مديريت امروز مديريتي است كه در سطح كلان بتواند مشكلات جامعه را حل بكند، در خيلي از كشورها شايد مديران از جهت اخلاقي خيلي برجسته نباشند، اما توان بالايي دارند. ما فرض مي گيريم كه اين آقايان محافظه كار از نظر اخلاقي خيلي برجسته هستند (گرچه شخصاً معتقدم عملكرد محافظه كاران بيش از هر چيزي به دين و اخلاق جامعه ضربه زده است، ولي فعلاً وارد اين بحث نمي خواهم بشوم) ولي مي خواهم بگويم براي اداره يك جامعه شرط اصلي تدبير و توانايي مديريتي است، كه ما متأسفانه فاقد آن بوديم. در همين داستان انتخابات ببينيد چقدر مشروعيت نظام ضربه خورد و چقدر بحث هاي جدي مطرح شد كه با يك تدبير اوليه مي شد جلوي خيلي از اين ضربه ها را گرفت. كاري كه در مورد پروتكل چهار و پنج ماه پيش اتفاق افتاد، از «تركمانچاي» تا «پيروزي ملي» ظرف بيست روز موضوع را تغيير دادند.خوب معلوم است كه جامعه ترديدهاي جدي پيدا خواهد كرد.


دوشنبه، بهمن ۲۷، ۱۳۸۲

:) جهانی بدون ترقه بی موقع آرزومندم

از او پرسيدم با چه تحليلي به انتخاباتي چنين محدود پيوسته است در حالي كه اكثريت بدنه اجتماعي اصلاح طلبان در سكوت به سر مي برند و بخش مهمي از رجال سياسي ايشان با اشاره از عدم مشاركت سخن مي گويند.

بر مهدي كروبي چه گذشت كه پس از آن شب و شام آخر تن به انتخابات سپرد؟ او كه روز استعفا آن چنان گرم بر محافظه كاران تاخت كه براي اولين بار در صحن پارلمان با كف هاي مرتب نمايندگان (و نه صلوات يا ديگر آيين هاي مذهبي مرسوم ۲۴ سال حيات مجلس شوراي اسلامي) تشويق شد، چرا وارد انتخاباتي شد كه هنوز هيچ گمانه زني اطمينان بخشي درباره درجه مشاركت مردم در آن وجود ندارد؟


فقط سوالا رو خوندم ...حوصله جواباشو نداشتم....سوالاش از هر جوابی واضحتر بود

می دونید به چی فکر می کنم...به اینکه پس فردا که اینا رفتن تومجلس...واقعا حال و حوصله حرفاشون و بی فکرایاشونوندارم.....فکر ندارن...
اصلا حالم ازشون بد میشه..برای اینکه بیشتر بنویسم....دیگه ممکنه.....


******

حکمت خدا رو از اینکه گوش و حلق و بینی به هم وصل هستن و نمی دونم چیه اینجوری امنیت می یاد پایین. کافی یکی...بهم بریزه می زنه بقیه رو هم بهم می ریزونه....

*******

28/11/82

شنبه، بهمن ۲۵، ۱۳۸۲

زندگی میشه من فعلا سرما نخورم....پس کی می خوای سرما بخوری؟...هر موقع آمادگی شو داشتم...;)
یعنی فکر میکنم از مامانم گرفتم....بد جور این دو سه روزه حالش بد بود....نه مریم مقاومت کن...( به سبک فیلما)

صب می خواستم از یکی از دوستام یه چیزی بگیرم....بعدیه ساعتی وقت داشت...مشغول خیابون نوردی شدیم....
کلی با هم حرف زدیم....رسیدیم به اینجا که بعضیا چه خوب و بدون دغدغه ای چیزای که می دونن به بقیه یاد می دن....نمی دونم ولی یه وقتایی فکر می کنم... جالب میشه...که اگه تو یه چیزی بلدی به من یاد بدی...بعد من ام بیام یه چیز دیگه به تو یاد بدم...:)

یه چیز بامزه یه خانومی دیدم با کمال آرامش داشت بین یه عالمه آدم از این آبنبات چوبی ها می خورد اینقد خوشم اومد...یهویی من ام دلم خواست یه آبنبات چوبی قرمز گردالی


دوشنبه، بهمن ۲۰، ۱۳۸۲

می خواستم یه عالمه چیز سیاسی بنویسم :) اما بعد ننوشتم ..آخه چیزای که حرص آدمو در میاره....بهتره به این چند روز تعطیلی فکر کنم....درسته کلا تعطیلی ، دیگه مفهموم نباید داشته باشه....ولی بعضی موقع ها ذات تعطیلی با بقیه معنی میده...

******
و اما چی پیدا کردم D:



مریم الان ساعت یک ربع به 12 است و من برای ده هزارمین بار دفتر شیمی ات را گرفتم و می خوام جواب سوالات آخر ترم کتاب را بنویسم ولی اصلا حالش رو ندارم. خیلی خوابم میاد اصلا نمی دونم چرا من یه ذره شرم و حیا ندارم همین ساعت 7 بعد از ظهر از خواب بیدار شده ام ولی الان باز هم خوابم می آید.
مینا اینجا کنار من نسشته داره به وسیله کاغذ آشغال درست می کنه (آشغال ساز بزرگ) من هم دراز کشیدم و فقط یک چشم و یک دستم کار می کنه! عین این مفلوج های بدبخت.فردا امتحان دینی از 4 درس اول و سه درس آخر داریم ولی من هنوزحتی لای کتاب دینی و باز نکردم .گذاشتمش زیر سرمو خوابیدم خدا کنه فردا امتحان نگیره که من همونجا خودم حلق آویز می کنم دارم می رم بخوابم ،ساعت 10 دقیقه به 12 شب روز یکشنبه 27/2/77 .راستی شنبه امتحانای پایان ترم هم شروه میشه وامصیبتا ، وامصیبت، وامصیبتا وامصیبت.
مهرخ





شنبه، بهمن ۱۸، ۱۳۸۲



یه در خت سنجد..... مثل اون موقعها ، وقتیایی که من و دختر عموم اونجا می نشستیم و تا ابدیت حرف می زدیم.....

چهارشنبه، بهمن ۱۵، ۱۳۸۲

هنوزم تکلیف این کاغذ و جزوه ها رو معلوم نکردم یه عالمه کاغذ بی هویت دارم که باید بشینم مرتبشون کنم....
رررینگ:
- :...مریم فردا به ما جایزه می دن...مامانم نمی تونه با ما بیاد. تو میایی ؟
مریم :آخه....می دونی من..
-: عمو پورنگ هم قراره بیادا.....

مریم : :)))))))....باشه باشه میام.

یه عالمه شعر خوندن و دست زدیم کم مونده بود وقتی می گفت وقتی دست می زنید بپرید بالا من ام بپرم :”< ....اردک تک تک ، تک تک اردک....

ولی فکرشم نمی کردم .. فکر کنم همون کارواشی بود که می خواستم...


جا خالی بدید که بومرنگ برگشت.......
...ادامه حيات در صفحه آخر، هر روز دشوارتر مي شود. آگهي با ما شوخي ندارد. مخصوصاً مسئول محترم آن! اميدوارم كه پس از نقل مكان به صفحه «۹»، روزهاي شنبه آگهي ديوار صوتي بومرنگ را نشكند

البته تا اونجایی که این بومرنگ و می شناسم به روزای مختلف پرتاب میشه

*******

This is a very funny thing. check it out...... Bill Gates still doesn't know why it happens, it was discovered by a Brazilian, just test it.... Open Microsoft Word and type: =rand (200,99) and then hit ENTER.




سه‌شنبه، بهمن ۱۴، ۱۳۸۲

نمی دونم این ستون بومرنگ سه شنبه ها رو کجا پرتاپ کردن.... کلا نوشته هایی با اسم فرورتیش رضوانیه بامزه است...حالا سه شنبه ها شرق یه ضمیمه داره برای گروه سن "ج" :)
هر چند که هنوز نذاشتن توی صفحه شون...که لینکشو بزارم
دیشب بردن من و فیلم شکلات... کلا خوشم اومد ، نمی تونستم آخرشو بفهمم همین حوصلمو سر نمی برد :)...بعدم هر اتفاقی که می افتاد مجبور نبودی تا آخر فیلم منتظر بمونی تا یهو تمام زندگی شیرین بشه ...مدام شک می کردی....بعد چند دقیقه خلافش ثابت می شد...توی اتفاقای کوچیک...البته یه خورده چیزای داشت که... مثلا تازه آخرای فیلم فهمیدیم که این خونوداه چه ربطی بهم دارن ...بعدم مثلا یه دختره بود که اصلا نقشی که داشت به تیپتش نمی خورد...دلیل نداره....ولی خب قیافه اش چی ؟...با اون شرایط باید لااقل قیافه اش شکسته تر نشون می دادن..حرکتاش ...بدم بازی نمی کرد..نمی دونم یه جوری بود که نمی رفت توی باور آدم.... کلا 4 مدل زندگی کنار هم دنبال می کردی.......با همین اوصاف ارزش یه بار دیدن و داشت :)
این عکس و دیدید ؟