پنجشنبه، تیر ۰۹، ۱۳۹۰

چند روز پیش یهو دلم میدون انقلاب خواست.....بعد از اونجایی که با گوگل حرف می زنم...توی سرچ زدم...دلم میدون انقلاب می خواد کتابسرای نیک....اولین پیشنهاد گوگل....نوشته آرشیو همین جا بود...مال چند سال پیش بود....حالا تصمیم گرفتم...آزرومو براورده کنم...

یه روز باید برم....
کتاب جدیدی که خوندم...
اسمش من او را دوست داشتم مال آنا گاوالدا

کتاب خوبی بود...اما من گریز دلپذیر و بیشتر دوست داشتم..نثر خوب و روونی داره....



...............
دیروز سوار یه تاکسی شدم..که در واقع تابلو آژانس..بالای ماشین بود...یه پراید...بود..معمولا صندلی های عقب پراید..سه تا آدم جا نمی شن..مگه لاغر باشن....من عقب نشستم..یه آقا هم جلو بود...بعد هم دوتا خانوم سوار شدن...وسط های راه...خانمی وسطی و نفر جلو پیاده شدن....خانومی که عقب ماشین نشسته بود....مسن بود و چادری و کمی هم تپل بود... وقتی دید جلو خالی شد...رفت جلو بشینه...که راننده قبل اینکه در وببنده دوبار بهش گفت..خانوم در و یواش ببند...خانوم هم از نظر من معمولی بست...اما راننده..یهو صداشو برد بالا...مگه نمی گم...در و یواش ببند...اصلا چرا اومدی جلو ....چقد بگم...خوبه دوبار بهت گفتم.....سیصد تومن کرایه میدین..50 تومن خرج در میشه...خانوم هم معذرت خواهی می کرد..هی ام می گفت...آقا نگه دار پیاده میشم..اصلا..راننده هی گاز می داد...هوا گرم بود....احساس کردم..الان خفه میشم...می خواستم..سر راننده جیغ بزنم...بگم..بسه دیگه..منتظر بودم..خانوم رو پیاده کنه ..من هم پیاده شم..اما نگه نمی داشت....دیگه طاقت نیوردم...و آقا..همین کنار پیاده می شم....از میدون کتابی تا سیدخندان و پیاده رفتم...آقتاب توی سرم می خورد...

۵ نظر:

یاسمن گفت...

سلام!
من هم اون کتاب آنا گاولدا رو مطمنم که خوندم اما اصلا یادم نمیاد چی بودش:(
دخترجون دوست دارم که مینویسی! :*

مریم گفت...

یاسمن جونم...یه کتاب دیگه هم داره به اسم دوست داشتم جایی کسی منتظرم باشد یه همین چیزی.جلدش قرمزه....راستش من اون کتابش دارم ولی بادم نمی اد خوندم یا که نه...
من ام دوستت دارم :*

یاسمن گفت...

ا! آهان کم کم داره یادن میاد! فکر کنم من ‍‍؛دوست داشتم جایی کسی منتظرم باشد؛ رو خوندم و ۱۰۰ البته یادم نمیاد. و آقای کتاب فروش این یکی رو هم بهم گفت اگه پیدا کردی بخون! تموم شده بود اون موقع!

ا ببینم این همون کتابی نیست که توش داستان های کوتاهه؟ اولیش توی پاریسه! یه خانم و آقا! و یکیش هم نقل از یه خانم بارداره. اگه اون باشه من دوستش داشتم. تو تاکسی میخوندمش :)

khorshid گفت...

اکثر مردم کلافه ان بخاطر خیلی چیزها ولی بجای اعتراض کردن دق و دلیشون رو سر هم در میارن
مرسی که همیشه بیادمی و مرسی به خاطرمحبت و انرژی های خوبت

Maryam گفت...

یاسمن جونم...آره ..خودشه...رفتم از خونه مامان اینا کتاب رو پیدا کردم...همونه که می گی...

-------------------
خورشید جونم..شما خودت..انرژی مثبت می دی....راست می گی...هر کی یه جوری...اعصابانیتشو خالی می کنه...سر هم دیگه خالی می کنن