دوشنبه، خرداد ۱۱، ۱۳۸۳
الان تلفنی یه خرده برام گزارش وقایع و دادن...مثل اینکه خیلی ترسناک بوده....
یکی از آشناها خونشون طبقه 5 بوده ...وقتی میرسن طبقه دوم زلزله تموم شده بوده... یهو می گم خب چرا آسانسور سوار نشدن..می گه نمی دونی موقع زلزله نباید آسانسور سواربشی! تازه دوساعت دم اونجا وایسن تا آسانسور بیاد!......
چه می دونم والا..پله اضطراری هم که همه جا نداره
باز سرما خوردم......امسال چندمین باره که اینجا می نویسم سرما خوردم...شرمنده این همه گلبول سفید...
سهشنبه، خرداد ۰۵، ۱۳۸۳
..اما نمي گه چيه...فقط همش توي سرت مي چرخه..:)....لعنتي هميشه ام مي زنه به هدف....روي چيزايي که برات مهمن...فقط موضوع اينجاست که اغلبم دليلي براي قانع شدن پيدا نمي کني...:)
بگذريم.....
She knows that life is a running race,
Her face shouldn't show any line.....
کمي بوبن
در کودکي حضور يک آدم بزرگ در کنار من لازم بودتا با قدم زدن در کنار هم به اشياء نام دهد.اين کمبودي براي من بود: تنها در پنجاه سالگي بود که توانستم نام در ختي به نام راش با خوشحالي بر روي يک درخت بگذارم.يک روز پرنده اي زيبا را ديدم که نامش رانمي دانستم.اين کمبود را حس کردم:او به اندازه زيبايي اش در چشم من بزرگ بود. غمگين کننده است نام چيزي را که دوست داريم ندانيم.نام گذاري چيزي که دوست داريم از دوست داشتنش هم دوست داشتني تر است.
دوست داشتن کسي خواندن مثنويات اوست. يعني توانايي خواندن تمام جمله هايي که بر قلب ديگري نوشته شده است.باز کردن قلب او مانند يک دست نوشته و خواندن آن با صداي بلند است.در يک چهره بيش از يک جلد پلئاد متن نوشته شده وجود دارد و هنگامي که من به يک چهره مي نگرم سعي در خواندن همه چيز دارم حتي پانوشت ها.
اين گونه خواندن ديگري برداشت بار سنگين از روي قلب و آسان ساختن تنفس اوست- يعني باعث موجوديت وي شدن.
آخيش..چقد خوبه که آدم وب لاگ داره :)
پنجشنبه، اردیبهشت ۳۱، ۱۳۸۳
به ماه شلیک کن، حتی اگر به هدف نزنی در میان ستارگان فرود می آیی...
چند تا از جمله ها رو می نویسم..
1. اگر مشق هایت را ننوشته ای نمی توانی شوت های آزاد بزنی- لاری برد
2.حتی وقتی در مسیر درست هستی ،اگر بنشینی زیرت می گیرند.-ویل راجرز
3.من سخت به شانس اعتقاد دارم و کشف کرده ام هر چه سخت تر کار می کنم ، بیشتر بخت یارم می شود.- استفن لیلوک
4.صد در صد شو ت هایی را که هیچ گاه نزدی به هدف اصابت نکردند. – واین گرتسکی
5.اگر نمی توانی گرما را تحمل کنی بیرون آشپز خانه بمان –هری س . ترومن
6.اگر کسی بتواند بهتر کتاب بنوسید ، بهتر موعظه کند یا بهتر تله موش بسازد، هر چند خانه اش را در جنگل ها بسازد جهان راهی به در منزل او خواهد کشید.- رالف والد امرسون
دوشنبه، اردیبهشت ۲۸، ۱۳۸۳
بومرنگ شنبه ها- صفحه آدم ها- روزنامه شرق....
******
الان با بابام رفته بودیم که یه مهره و از پبیچش که زنگ زده بود وبین شون ورقه فلزی بود..جدا کنیم..!...من هر طرف مثلا نگه می داشتم که ثابت باشه می چرخید!..ولی بابا وقتی ثابت نگه می داشت من نمی تونستم پیچ و بچرخونم!...بعد..آخرسر نظر من اجرا شد و پیچ و مهره جمیعا از بین ورقه فلزی با چکش و اجبار رد شد...
جمعه، اردیبهشت ۲۵، ۱۳۸۳
سهشنبه، اردیبهشت ۱۵، ۱۳۸۳
فکرم چاق شده...هنوز به اینرسی ام تنوستم غلبه کنم...نه فقط وب لاگم...اصلا کلا. اینجوری شدم....ببینم چی
میشه
;)
جمعه، اردیبهشت ۱۱، ۱۳۸۳
همون چیزی که همیشه میگن..هر جا جنگه آنفولانزها منسوب میشه به همون اونجا
ویروس و همینی که هست...
ولی عجب چیزی بود..فک کنم..17 ..18 ساعت پشت سر هم خوابیدم...وسطاش بیدار می شدم..دوباره برو که رفتی :)
آهان...درجه گذاشتم..می گم مامان این چرا داره می رسه به آخرش. :).میگه :o
تو چه جور نمی فهمی تب داری...می گم آخه سردمه..والا قدیما تب که می کردی گرمت می شد.....:o
بعدم که خوابام تموم شد خوب شدم.
..
فعلا هستم در خدمت جهانیان :)
نمایشگاه کتاب
اینو امروز دیدم
به نظرم قشنگ اومد...
تحت تاثیرش قرار گرفتم....
به طواف کعبه رفتم به حرم رهم ندادند
که تو در برون چه کردی که درون خانه آیی
دوشنبه، اردیبهشت ۰۷، ۱۳۸۳

.:..:....:::::....:..:.
:.::.:::......:::..::.:
راستی قضیه این پشقاب پرنده ها چی شد ؟...من هر کاری می کنم نمی تونم قانع بشم که اینا پشقاب پرنده ان
یعنی میگم این همه تکنولوژی و علم که یه میلیون سال نوری رفته جلو...وقتی چیزی ندیدن چه جوری می شه بشقاب پرنده به این نزدیکی باشه...!؟البته خب همین علمم دقیق نمی گیه پس اینا چین ؟
مثل اینکه دیگه پیش این بانکه اعتبار نداریم...چه بد
چهارشنبه، اردیبهشت ۰۲، ۱۳۸۳
لب رودخونه نشسته بودم ..داشتم به رودخونه و دریا فک می کردم..
..دیدم رودخونه رو بیشتر از دریا دوست دارم..البته نمیشه مقایسه کرد. ولی خب .یه چیزی که دریا داره اینه که همچی توش حل میشه...یعنی اونقد بزرگه که چیزی نمی تونه ناراحتش کنه...باید بابت این تحسینش کرد...ولی من رودخونه رو ترجیح میدم...معلومه مبداءش کجاست ...چه سمتی میره...می تونه تند باشه یا یواش ولی موضعش مشخصه...شیب داشته باشه معلومه...سنگای قشنگ داره...فهمیدنی تره...ولی خب کافیه از اون بالا آبش گل آلود بشه دیگه کلا
گل آلود میشه...بعدم آخرسر رودخونه بعضی موقعها دریاست..یا زمین....یعنی اخرش مهمه؟ نمی دونم........خلاصه که اینجوری....

راستی یه جک یادم موند ...
یه روز یه هزار پا از درخت می افته پایین می گه :
آی پام آی پام آی پام آی پام آی پام.....
جمعه، فروردین ۲۸، ۱۳۸۳
بگذریم..یهو یادش افتادم
دیروز به طرز بی خودی انگشتم موند بین در...یعنی چیزی نشد فقط عین کارتونا یه خرده باد کرد و قرمز شد....اصلا این دره سراسر مشکله...همین چند وقت پیشش محبوسم کرد...یعنی توی عید بود...من از خواب بیدار شدم..ساعت 8 بود اما یهو ساعتا رو جلو کشیدن شد 9 ...یکی ام تلفن زده بود که می خواست بیاد عید دیدنی..من پریدم یه دوش بگیرم...که در همین بین ...مهمون رسید...وقتی خواستم از حمام بیام بیرون دیدم در از اون طرف بسته شد... هر چی بقیه رو صدا می زنمم کلا رفته بودن به مهونا برسن...نمی شیندن!..حدودا یه ده دقیقه یه ربعی اونجا درخت سبز شد تا هلیکوپتر های امداد اومدن در باز کردن...فقط یه بار دیگه از این حرکاتا ازش سر بزنه ! چی ؟ مثلا میخوای چیکار کنی ؟ هیچی...چی کار میشه کرد..
دوشنبه، فروردین ۲۴، ۱۳۸۳
D:
بر گرفته از اینجا
شير يا خط ؟
equ.1 study = don't fail
equ.2 don't study = fail
1+2 : study + don't study = don't fail + fail
study( 1+ don't ) = fail ( 1+ don't)
study = fail so
, don't worry!!!
:)
تصیحیه : وقتی آدمو داره با یه دستش لباس می پوشه و با یکی از پاهاش می ره بیرون......تازه آلبالو خشکه هم داره می خوره نباید وب لاگشو به روز کنه... موزیک مورد نظر و اشتباه گذاشته بودم....که تصحیح شد !
D:
چهارشنبه، فروردین ۱۹، ۱۳۸۳
راستی هیچ می دونید....کامنت طلایی بردم.. ؛)...به سپیده و بقیه چیزی نگیدا....یه واگن چی توز طلایی خانوادهفرستادم تا قبول کرد..D:....
حالا یه معما گذاشته...دوساعته دارم فک می کنم چیه اینکه ..کلمه ها جابجا نیست....خودش شانس بزرگیه...:)
دوازده حرف را از مجموعه حروف زیر بردارید به طوریکه باقیمانده حروف بدون اینکه نیاز به جابه جایی داشته باشد یک کلمه بسیار متداول را بسازد :
(تنها کلمه باقیمانده را بنویسید)
آ د و ل ا ز د ب ه ح ا ر ل ف و
*******
دیروز یکی برام یه جک تعریف کرد...یعنی خیلی خنده دار تعریف کرد...باید خنده دار بگن تا خنده دار باشه...حالا می نویسم
شما خنده دار بخونید
؛)
یه روز یه قورباغه به یه گربه می رسه می گه
قوووووووووووووووربونت برم کلاس چندمی ؟
گربه می گه :
پییییییییییییییییییییییییییییییش دانشگاهی
دوشنبه، فروردین ۱۷، ۱۳۸۳
آنتی هيستامین (یا لوراتادین ) + استامینوفن....علا ئم آنفولانزای مرغی چیه ؟..:)..امروز یه خرده چشمام باز شد...مدل سردردش تا روی پلکه تا زیر گوشو در بر می گیره....:)
یه چیز جالب...دیشب همینجوری تلویوزنو روشن کردم...از یه دختر بچه پرسیدن....اینکه آدم یه چیزی و دوست داشته با شه یعنی چی ؟...گفت:....مثلا ...مثل اینکه آدم یه قورباغه رو دوست داشته باشه یا دوستشو....
یه خرده بريد توی حرفش....
پنجشنبه، فروردین ۱۳، ۱۳۸۳
الان کلا سیستم تنفسی ام ندارم...یه ذره اکسیژن از یکی از گوشام دریافت می کنم...گردنممم که گرفته ...کن فیکون!...راستی سیزده بدرتون مبارک...امسال که عید به در بود....دیشب برگشتم....صبم یه کوچولو رفتیم سیزده بدر...اما نه از تاب خبری بود نه از وسطی....هوس وسطی کردم...وسطی دسته جمعی...
از این مدلی یا که اینقد توپ محکم می فرستن که ساعتاشون توی هوا پرواز می کنه...:)....
دلم برای همه چی تنگ شده ....الان خیلی خوش اخلاقم :)...به هرکسی یک کیسه زر بدهید ( زر ...ظر ضر...؟ذر ؟ ...سخت نگیرید!...) اصلا چی توز طلایی می دیم...
..

جمعه، فروردین ۰۷، ۱۳۸۳
خب اینم از اولین نوشته 83 وای.....
یه خرده پر آدمم....این چند روزه که نشد یه چیز درست و حسابی ببینم
فقط یه کارتون دیدم.... خوشم اومد....تا حالا ندیده بودم....یه چیزی بود که نصفش گربه بود نصفش سگ یعنی یه سگ و گربه بهم بهم متصل بودن.....خیلی بامزه بود...خونشون یه طرفش شکل ماهی یه طرف دیگه اش شکل استخون...یه جوری جالبی با هم کنار میان ....فک می کنم صبا ساعت 10 . خورده ای اینا نشون می ده...
فعلا همینا تا بعد
الحق والانصاف :)
It's not the fault of the student if he/she fails, because the year has an ONLY 365 days.
Typical academic year for a student.
Sundays 52, Sundays in a year, which are rest days. Balance 313 days.
Summer holidays 50 where weather is very hot and difficult to study. Balance 263 days.
8 hours daily sleep means 122 days. Balance 141 days.
1 hour for daily playing (good for health) means 15 days. Balance 126 days.
Two hours daily 1 for food & other delicacies (chew properly & eat) means 30 days. Balance 96 days.
1 hour for talking (man is a social animal) means 15 days. Balance 81 days.
Exam days per year at least 35 days. Balance 46 days.
Quarterly, Half yearly and festival holidays) 40 days. Balance 6 days.
For sickness at least 3 days. Balance 3 days.
Movies and functions at least 2 days. Balance 1 day.
That 1 day is your Birthday.
How can a student pass?
;)
چهارشنبه، اسفند ۲۷، ۱۳۸۲
از الان می خوام عید بگیرم...
توی عید خیلی معلوم نیست. که کجا باشم...اگه بودم که اینجا می نویسم ...اگه نشد م که در این اولین فرصت
*****
فردای دیروز:)
پس از صبحی مرواریدی ;)
عیدی قشنگ فاطمه فرجمندی اینجاست :)
ماهی 1383 بزنید
اما مهمتر از همه چیز اینکه
امیدوارم سال خوبی داشته باشید....با یه عالمه آرزوی خوب. .. :)

دوشنبه، اسفند ۲۵، ۱۳۸۲
امروز یه بچه مدرسه ای دیدم...که فک کنم هم خسته بود هم سردش بود....دسته چتر واز پشت سرش داده بود تو کاپشنش...بعد دوتا دستاشم کرده بود تو جیباش....خیلی صحنه جالبی بود
مثل اینکه جدی جدی داره عید میاد...81 به 82...82 به 83 ..و بعد ترش...
یه چیزی در مورد چتر بگم....اغلبمون خوب بلد نیستیم از چتر استفاده کنیم...ببنید وقتی چتر دستتون می گیرید محیطتون نسبت به قبل بیشتر میشه.....اگه قبلا بدون چتر از بین دوتا آدم رد می شدید ....دیگه حالا نمی تونید.به همون راحتی و سرعت رد بشید...باید مواظب چشم مردم هم باشید...وقتی هم می خواید چترتون باز کنید اول یه گوشه برید چترتون باز کنید بعد راه بیافتید...باز ام ممکنه چترتون بره توی چشم مردم ....
موقع تغییر جهتم ...یه همین صورت
یکشنبه، اسفند ۲۴، ۱۳۸۲
امممم...چرا فرا ؟..
1..یه پسری بود اسمش فراز بود من خیلی دوستش داشتم..به ياد او!..:)..نه ...بلد نِستی الکی خب توضیح بدی
2.فراعنه مصر چه طورن ؟ آخه کجای وب لاگت شبیه ؟ نه
3آها یه مدت از دست پلیس فراری بودم؟...نه فراری ا که بیکار نیستن ...
4.یادته یکی گفت مگه اسمت فرانکه؟...نه خب اسمم نیست....
اصا چرا اینجوری فکر کنیم
به همون دلیل که از یه چیزی خوشم می آید از این کلمه هم خوشم میاد..مثل خوش اومدن ازپفک یا یه لباس....مثلا...یه بار یه کتابی و دیدم اسمش فرا تر از بودن فقط به دلیل اینکه از فرا خوشم می یومد...رفتم کتاب و گرفتم تو ماشین تا رسیدم خونه کتابه از دستم نیافتاد..و خیلی بیشتر از کتابه خوشم اومد :)....از وب لاگ هم خوشم اومد اسمش شد فرا.. ..:)
راستی نه دو تا راستی ...رفتم فعلا موقتا دندونم بتونه کاری کردم....انگاری ضریب مقاوتم رفته بالا...آمپول زد من اصلا نفهمیدم...
دومم اینکه.. امروز کتاب ایزابل بروژ بوبن و دیدم اومده...خب هنوز نخوندمش ولی اگه نوشته هاش و می خونید..بدونید..
:)