دوشنبه، دی ۱۰، ۱۳۸۰

در مورد وب لاگ خواني و جاي گزيني:
آن موقع ها كه آخر ترم نزديك نبود ‚ مي رفتم سايت خاطرات ، و انگشت به شيفت ، وب لاگ بود كه باز مي كردم و مي خوندم، مي خوندم.........، هميشه دوست داشتم فكر آ دمها رو بخونم و وب لاگ اين كا رو مي كنه
فقط من وقتي مي خوام فكر كسي و بخونم مي رم تو قالب اون فرد ، و اگه اون فرد با من خيلي فرق داشته باشه ، خودم با خودم دعوام مي شد، مي رفتم تو فكر كه چرا اين مدلي هم فكر مي كنند.... و مدتها فكر مي كردم كه وب لاگ خواني درست است يا نه.......
.در هر صورت يك چيز به ذهنم مي آيد ، حرفايي كه دوست داريد ببنيد بشنويد
خودتون رواج بديد . اگه چيزي و دوست نداريد خودتون “ جايگز ين“ براش بياريد
باباي نيلوفر، من مي خواستم اونقدر هممون بمونيم كه نيلوفر بزرگ تر بشه من از هري پاتر براش بنويسم
پس “ موندن “ و به جاي “ رفتن “ “ جايگزين “ مي كنم
دوست داشتن و به جاي دوست نداشتن
فكر مثبت به جاي فكر منفي
نزديكي به جاي دوري
صميمت و به جاي غريبي
با هم بودن و به جاي تنهايي
...
.......
................
خداياي مهربون به كمك تو اميد دارم
نگاهت نو مي ماند
مثل لباس عيد
از خاتمي ياد گرفتم:
من مخالف مخالف نيستم و من مخالف مخالفت با مخالفم

یکشنبه، دی ۰۹، ۱۳۸۰

سهراب ازت پرسيدم : چي توي وب لاگم بزارم
اومد:
........
وتو تنهاترين« من» بودي
وتو نزديك ترين « من» بودي
وتو رسا ترين « من» بودي،
اي « من» سحرگاهي پنجره اي برخيرگي دنياها سرانگيز
(پر چين راز-آوار آفتاب)

شنبه، دی ۰۸، ۱۳۸۰

8 دي
به ياد سهراب مگر در نهر تنهايي چه مي شويند صداي آب ميآيد
لباس لحظه ها پاك است
ميان آفتاب هشتم دي ماه
طنين برف ، نخ هاي تماشا ، چكه هاي وقت.
طراوت روي آجر هاست ، روي استخوان روز.
چه مي خواهيم؟
بخار فصل گرد واژه هاي ماست
دهان گلخانه فكر است .
سفرهايي ترا در كوچه هاشان خواب مي بينند.
ترا در قريه هاي دور مرغاني بهم تبريك مي گويند.

چرا مردم نمي دانند كه لادن اتفاقي نيست
نمي دانند در چشمان دم جنبانك امروز برق آ بهاي شط ديروز است
چرا مردم نمي دانند كه درگل هاي ناممكن هوا سرد است

تيترم درست شد ، من يه عالمه از بابا و دخترش ممنونم، ايتقدر خوشحالم
اين هم براي دختر اين بابا(صداي خنده رو بشنويد)

پنجشنبه، دی ۰۶، ۱۳۸۰



بابا من اون اولا ويندوز “ پارسا “ داشتم ، هي اذيت كرد هي با برنامه ها قاطي مي كرد ، اومدم به جاش ويندوز عربي ريختم بد نبود يه ذره هم عربي ياد گرفتم ( اكي = موافق) ولي اصلا اينم مشكل داشت هي الكي همه چي هنگ ميكرد ، بعد يه مدت گفتم بابا بيخيال فارسي (تازه ،گ،پ،ژ، چ هم نداشتم)گفتم با اين“ رم“ ما همين ويندوز 98 انگليسي خوبه ،( ويندوز خوبيه خيلي با با نرم زارا راه مي ياد فقط بديش اينكه فارسي حاليش نيست!)
حالا من مي خواستم وب لاگ داشته باشم ، ولي نمي شد تا اينكه پدر وب لاگ ورژن 5.1 دادند بيرون ، با كلي خوشحالي رفتم ببينم چه خبره آقا“ آ پادانا“ كه تعطيل بود بعدشم ، اون فايل بعدي رو كه پدر وب لاگ گذاشتن ، هي ايراد گرفت.......... رفتم سراغ گروه فارسي با نا اميدي يه فايلي “ لد“ كردم ، اما در نهايت تعجب با اينكه ايراد هم گرفت ، اين مربع قشنگ اين پايين ظاهر شد ، فارسي دار شدم ، هر چند كه فقط 2 مدل فونت حاليشه با سايز 11 ، ولي هر چي هست مي ارزه،.
رسيد رسيد به اسم وب لاگ تو سرچ گگل زدم ،آسمان آبي . اما يونيكدي كه به من داد آسمان آب بود،
وب لاگ باباو دخترش هم خوندم ، اما نفهميدم بايد چه كار كنم ،

چرا مامانم ساكته؟ ، نمي دونم چرا، خب هر وقت اون حو صله منو داره من حوصله اشو ندارم ، يه وقت هايي هم كه من پر حرفم جوابمو بريده بريده ميده ، حالا هرچي، دوباره يه چند روزيه ساكته ، كمتر حرف مي زنه ، گير نمي ده كه كمدمو مرتب كنم يا كاغذ امو جمع كنم ، هي سفارش و مفارش نمي ده، چش شده؟ دو سه روز ساعت 4 ناهار مي خورم خب شام ميلم نميره براي همين وقتي صدام زدند گفتم بعدا مي خورم ، ولي ديشب ديگه صدامم نزد! اه مامان اينجوري عذاب وجدان مي گيرم ، بيا حرف بزن يه عالمه ، قر بزن زياد، بيا برام ميوه بيار ، اينجوري اصلا خوب نيست ، خب اخه من چي جوري باشم كه دوست داري؟ مي دونم: اوليش اينكه دست از سر كامپيو تر بردارم ، ولي مامان من مگه وقتي داري با نهايت لذت اخبار گوش ميدي بهت مي گم چرا؟
بعدايش در مورد بي نظمي امه! مي دونم كمدم بهم ريخته خودتم 100 دفعه ديدي مرتبش كردم ولي يه روزه بهم ميريزه اخه نظم سرعتمو ازم مي گيره ، محدودم مي كنه مي دونم خوبه ا دم هرچيزش جاي خودش باشه ولي نمي تونم تو قالب خيلي منظم بودن برم،.مامان منو اين جوري كه هستم قبول كن نه اونجوري كه خودت ميخواي
شايدم اين از خودخواهي منه، چون من دوست دارم وب لاگم اونجوري باشه كه من ميخوام




خاطرات تسليت مي گم ، روح پدرت شاد
بالاخره 20 شدام اما حيف كه از 80 نمره اس! بالاترين نمره 57 بود مال همين سميه خانوم كه ديروز هرچي اصرار كردم كه بزاره يه بيت شعر تو دفترش بنويسم نذاشت كه نذاشت! اما دختر خوبيه ، قشنگ مي خنده ، خودشو نمي گيره ، اما حالا اون شعر و اينجا ميزارم سميه خانومي كه امروز به من گفتي استاد تو ليست اسمتو نوشته:“ ثميه“ و من ميخوام صدات كنم : “ شميه“

چهارشنبه، دی ۰۵، ۱۳۸۰

توي يكي از داستانهاي “هري پاتر“ ، توي سراسر داستان ، يه نگراني هست كه هري ممكنه به نادرست توي گروه مدرسه ايي“ گريفندور “ افتاده باشه و ممكنه هري ذاتا آ دم بدي باشه و متعلق به گروه “ اسلا يترن “ باشه
اما در آخرداستان هري بعد از مراحل سختي كه مي گذرونه ، با وجود اينكه بعضي خصوصيت ها ي اعضاي
“ اسلا يترن “ داره براي رفع شكي كه داره از مدير مدرسه در اين مورد مي پرسه:
هري: كلاه گروه بندي منو توي “ گريفندور “انداخت چون ازش خواستم منو توي “ اسلا يترن “ نندازه.
دامبلدور( مدير مدرسه) : كاملا درسته همينه كه باعث مي شه تو با “ تام ريدل“ ( شخصيت منفي) فرق زيادي داشته باشي ،هري، “““ اين انتخاب هاي ماست كه حقيقت باطني مارو نشون مي ده نه توانايي هاي ما.”””
Harry Potter and the chamber of secret

براي معادل فارسي وب لاگ :
كلمه معادل بايد از لحاظ تلفظ راحتر باشد ( وب لاگ 2 سيلاب و وب نگار 3 سيلاب) بعد هم اينكه، مثل موبايل كه معادلش را تلفن همراه گذاشته اند ، خود تلفن كلمه فارسي نيست ، مثل وب ، كه فارسي نيست. اما با اين حال هر چه فكر كردم كلمه بهتري پيدا نكردم ، وب ثبت ( عربي و انگليسي!) ، وب ريز! باز وب نگار بهتر است آن وقت معادل فارسيwebloger
مي توان وب نگارنده گذاشت، اما بهتر از همه اين آقا مي تواند معدل بسازد

چه آدمهاي مهربوني و مهربوني وجود دارند

سه‌شنبه، دی ۰۴، ۱۳۸۰

من هنوز با اين فارسي مشكل دارم ! هر جا دوست داره مي پره ، اسم وب لگ مو درست نشون نميده!!!!!!!!!!!!
روشن speaker يه ذرره مولانا ، با

دوشنبه، دی ۰۳، ۱۳۸۰


يكي از مديران(CNN) Evans Gail در مورد دايرهاي نشستن
ميگه ، خانومها به تفكر دايرهاي معتقد هستند ، كه همه در يك سطح قرار بگيرند، ولي مردها مثلثي فكر مي كنند
، نفر بايد در راس باشد، نكته هاي جالبي گفته معتقد هستند يك
، ولي حالا شما هم امتحان كنيد من و دو ستانم و قتي جمع خوبي داريم دايرهاي كنار هم مي ايستيم اما جمعهاي پسر ها كه مي بينم اغلب به صورت خط مثلثي شكل است
راستي اسم كتاب اين خانومه: “ مردانه بازي كن زنانه پيروزمند باش“
“ play like a man , win like a woman”
شعر من ::

قبل از من 2 تا دختر دايي ام شعراشون خيلي ربط داشت!( حالا بماند كه مي گفتن ما نيتمون يه چيز ديگس)
من نفر سوم بودم ( همه براي من فاتحه خوندن)و بعدش دختر خالم گفت تو نبايد شعر خودتو بخوني!!!!!!!
اقا حالا هرچي نيت من ربط داشت شعر ربط نداشت ؤ دختر خالم گفت: شعر عرفاني مريم! ما نمي تونيم بفهميم توإلي تو بلي..........
شعر آ شنايي نبود بعد از اون همه شعر با اين حافظه خراب من ديگه يادم نمونده وگرنه بيت اول مي نوشتم
خلاصه زوركي همه يه چندتا كلمه گير دادن و به بهنه عرفاني بودن گفتند دختر خوبي هستي

شب يلدا
از اونجايي كه مامان من يه عالمه خاله وعمه است و باباي من يه عالمه عمو و دايي ، شب هاي يلدا بالاخره هميشه يه
چند نفري خونمون هستن، اما اين بار دعوت شده بوديم به مهموني، خيلي ها بودن
.................................................. بعد از شام وتخمه و .......رفتيم سراغ حافظ ، جاتون خالي
همه “حواها“ رفتيم توي يه اتاق و دايرهاي نشسته بوديم( در مورده دايره اي بعدا توضيحاتي خواهم داد)
بعدش يه دختر مهربون (ليلا) حافظ باز مي كرد ومن ام شعر و مي خوندم وچه شعر هايي، البته يه چند جايي إ أ را اشتبا هي خوندم! (“ از كلك تو“ ، بلد نبودم!!)خنديدن ولي خيلي خوش گذشت ، فكر كنم يه 14 تايي شعر خونديم ، بعضي شعر ها جالب بود براي سر به سر گذاشتن بعضي ها ،البته من كه كلمه هاي مثبت بيشتر تاكيد مي كردم ، و همه شعراشون خوب در اومد

نتيجه گيري: 1. مثبت فكر كنيد ، بيشتر خوش مي گذره
2. يه خياط براي فاميل هاي ما پيدا كنيد ،همه مي خوان لباس بدوزن
3.هر چي بخواين همون ميشه
4. اين تلفظش چه جوريه؟ “ كلك“ از كلك تو يك قطره
5. يكي از مامانا كه نوبت دخترش بود گفت: “ الهام فاتحه تو بخون“ به جايي اينكه بگه براي حافظ فاتحه بخونو نيت كن
بالاخره وب لاگ من هم تقريبا راه افتاد از راهنمايي هاي همه و
يك نفر
گروه وب لگ ممنونم،اميدوارم بهتر بشم ، منو راهنمايي كنيدمي خواهم ياداشت
Paper log هاي شب يلدا مو بزارم ، ياداشتهاي

چهارشنبه، آذر ۲۸، ۱۳۸۰


فارسي تايپ كردن با كيبردي كه حروف فارسي ندارد براي خودش دنيايي دارد!،همش با اين ’چ،ج،ح،خ’ مشكل دارمممممممممممممممممممممممممممممممممم
يكي نيست بگه ’پس براي چي بر چسب و اختراعيدن!



همه زبونهاي دنيا از اون ور شروع مي شه الا زبون ما!هيچوقت يادم نمي ره كه پارسال .سره اينكه ؛كرسر(مكان نما)!!!!!!!! ارز اين ور مانيتور به اون ور ببريم وو بعد هم حاليش كنيم باباجون به سمت چپ برو نه راست چه درد سرهايي كه نداشتيم حالا شده حكايت فارسي
«كردن وب لگ هفت خوان و گذاشته تو جيبش ولي حالا اومدم
س-----------------------------لام ه------------------------------------مه»

سلام
اي سبدهاتان پر خواب.! سيب آوردم. …سيب سرخ خورشيد
…..
آشتي خواهم داد.
آشنا خواهم كرد
راه خواهم رفت
نور خواهم خورد
دوست خواهم داشت