پنجشنبه، بهمن ۱۱، ۱۳۸۰


« سه چرخه»
هر چي به اين بچه ها مي گم ، « دوچرخه» روزنامه همشهري و 5 شنبه ها بخونيد
گوش نميدن كه، من كه خوشم مياد ، تازه يه صفحه هم داره ، اسمش« سه چرخه» اس
اونم به آدم آرامش مي ده ، يه شعر جالب توش بود، مي خوابم بزارم اينجا

«اگر ، اگر ، اگر»

اگر همه درياهاي دنيا يك دريا مي شدند
چه درياي بزرگي مي شد!
اگر همه سنگريزه هاي دنيا يك سنگ مي شدند
چه سنگ بزرگي مي شد!
اگر همه آدم هاي دنيا يك آدم مي شدند
چه آدم بزرگي مي شد!
واگر اين آدم بزرگ آن سنگ بزرگ را بر مي داشت ودر آن درياي بزرگ مي انداخت
چه شالاپ شلوپي راه مي افتاد
نبايد بهتون فكر كرد اگه آدم به غم و غصه رو بده هي در موردشون فكر كنه جا خوش مي كنن
من نمي خوام بهتون فكر كنم
اگه هم صبح حالمو گرفتيد فقط براي اين بود كه آمادگي نداشتم
خب وقتي دوست آدم شب قبل تلفني به آدم مي گه پاس شدي ، بعد عرش و سير كني
اونوقت فردا صبح بري ببيني همه چي برعكسه،خب شكه مي شي ديگه
من نمي دونم چرا اگه آدم گريه كنه زشته،نشد گريه كنم،خالي بشم،آمادگي شم داشتم ولي دورو برم چشم زياد بود
برا همين غصه هه مونده تو دلم
ولش كن بهش فكر نكن، محلش نده مريم.

سه‌شنبه، بهمن ۰۹، ۱۳۸۰

بابا اين نقاشي و اين كارت براي شما



جان webmasterat بلاگر نشون بده خواهشا ،

آدم اگر مي خواهد بابا داشته باشد اينجوري بابا داشته باشد، والا
ديروز با اين اينترنت قد كوتاه ام ، هر كاري كردم كه عكس بگذارم نشد،اوصلا همه چيزا براي من ناز وادا ميايند ، از اين كامپيوتر نيم وجبي ، تا اينترنت چند وجبي، بلاگر هم با اون جملات (sorry) بعدان نشون ميدم كه جاي خود دارد
اعصابم خورد شد ، رفتم سراغ بابا، بد عادتم كرده، چپ وراست هر چي كار دارم ، بابا، اين بابا هم ايكي ثانيه ادم را شرمنده مي كند،
اينجوري نمي شود ، من بايد به بابا يه چيزي بدهم، شايد بچه گانه باشد، ولي من يه سري نقاشي دارم، كه به هيچكس ندادم، اما مي خوام اونو به بابا بدم، همون نقاشي كه خيلي دوستش دارم، اما حيف اينfreeservers
خصيص مي گويد ، BMP جا ميگيرد، براي همين مجبور شدم ، فرمش تغيير بدم، حالا اينطوري رنگهايش توي هم رفته، ولي به خدا خيلي قشنگه، بابا اين تنها چيزي است كه همش را خودم درست كردم، مال خود خود خودتون

اين يه جور امتحانه :)

دوشنبه، بهمن ۰۸، ۱۳۸۰


از اون جايي كه من نمي دونم چرا صبحا كله سحر بيدارم ، اومدم سراغ ميزم كه مرتبش كنم، متاسفانه هنوز نتونستم با ميزم دوست بشم!، بعدش از دست كامپوترم ناراحت بودم!،دمغ بودم
كه يهو (yoho) مامانم گفت : مريم تلفن، من از چيزايه يوهويي خوشم مي ياد توش ذوق داره،مثل كادو يو هويي ، يوهو آدم دوستشو وسط خيابون ببينه، يوهو دعوت شي به يه مهموني، يوهو بهت آدامس بدن ( اين يكي خيلي دوست دارم)خلاصه مهم اينكه چون آ دم انتظار نداره پر ذوق مي شه
تلفن عاطفه هم توي اون لحظه ذوق داشت، عاطفه از بچه هاي دبيرستان بود، اهل هنر و نقاشي......در عين حال هم خيلي احساساتي نبود، بعد از احوال پرسي .....عاطفه گفت كه : مريم ( يكي ديگه از دوستام ) قراره فردا عصر بياد پيش من تو هم بيا ، و من دوباره پر ذوق شدم ، و بدون هيچ تعارف گفتم باشه،بعدش ام گفت همين الان به مريم زنگ زده و مريم خواب بوده ، وبسيار موقع مناسبي كه من هم با تلفن مجددا م اذيت اش كنم!!
من خيلي از پيشنهاد عاطفه استقبال كردم و همون موقع به مريم تلفن كردم: مامانش گفت كه خوابه ولي بيدارش مي كنه!!!
صداي مر يم خواب آلود بود ، بهش كه ماجرا گفتم ، داد زد كه تو عاطفه بلديد فقط منو دق بديد ، بيچاره مي گفت
تا ديروز توي اتاقش بخاري نبوده ، مجبور بوده پيش بخاري مركزي خونه بخوابه ، وصبحا به خاطر صدا از خواب بيدار مي شده، تازه ديشب توي اتاقش بخاري اورده كه صبحا بتونه بخوابه كه ما نذاشتيم..........ولي خيلي بم كيف داد
بعضي موقعها كيف داره آدم حرص در بياره ،مخصوصا اين مريم كه خيلي زود عصباني ميشه.............
يه اتفاق جالب هم افتاد،همون موقع كه داشتم با مريم حرف مي زدم، بچه برادر مريم ،(ساغر) اومده بود پيشش،يه بچه يك سال خورده ايه و حرفم مي زنه، مريم گوشي تلفن داد به بچه ،كه من باهاش حرف بزنم،من ام گفتم:
سلام ،ساغر، ساغر مريم كجاست ؟ عمه كجاست؟ بچه هم فقط مي خنديد
بعد كه مريم گوشي دوباره گرفت، بهم گفت:
تو به اين بچه چي مي گفتي كه همش با انگشتش منو نشون مي داد!
من اصلا منظور كامپيوترم و از اين حركات نمي فهمم؟!
فقط بلده منو اذيت كنه، من اصلا نمي فهمم ،براي چي ،وقتي برديمش درستش كنيم
هيچ واكنشي از خودش نشون نداد؟!
دوباره جنگولك بازي در اوردو ،حرص منو در اورد، پابرهنه پريد وسط هر چي ذوق تعطيليه
اصلا نمي فهمم چرا؟ به اندازه 2 روز درست شد ،بعد دوباره خراب………….
بعضي موقعها اونقدر خنگ مي شه كه دلم مي خواد بندازمش دور،يه وقتاييام اينقدر باهوشه كه،بهش نميرسم!
كاش همديگر و درك مي كرديم


پنجشنبه، بهمن ۰۴، ۱۳۸۰

توضيح در مورد فارسي سازبه پيشنهاد خوب بابا
من دوباره مجبور شدم فارسي ساز بريزم، نمي دونم هنوزام كسي هست كه اين مشكل فارسي كردن ويندوز 98 داشته باشه، يا نه ، در هر صورت، كار من با يه فايل كه تو گروه راه افتاد،اين فايل توسط يه انسان مهربون
«عنوان فارسي ساز ويندوز 98 » است،كافي فايل لود كنيد ، براي من كه همش ارور مي گرفت ،اصلا به اروراش محل نزاريد و كار خودتون انجام بديد من كه محض احتياط چند بار اين كارو انجام دادم، بعد از يه با ريست كردن، ديدم اون مربع فارسي ساز اومده، به همين راحتي
دست فرستنده اش درد نكنه :)

سه‌شنبه، بهمن ۰۲، ۱۳۸۰

آگهي هاي بازرگاني
مدت : چند خط
شامپو بچه ، شامپو عروسكيه ave
تحت ليسانس پيتر اند جرج انگلستان
ave در دست تو

هر گلي گلرنگ نميشه ، همه جا گلرنگ


يو هو
بالاخره امتحانام تموم شد ، اين امتحان آخريه كه به زور خودمو به ميزو صندلي ميخ پرچ كردم، كاش مي شد آدم فكرو حواسشم ميخ پرچ كنه،حسابي خسته شدم، من نمي دونم اون موقعي كه دارم انتخاب واحد مي كنم عقل ام تموم مي شه، درساي بدي داشتم ، ولش كنم مريم ، فعلا تا اومدن نمرها حرف درس نداريم!
بايد يه سر وساموني به تمام اقصي نقاط بدم، از توي كمد لباسام كه درش بسته نمي شه!، تا روي ميزم كه هيچي نميشه از روش برداشت…..،فعلا صداي مامانم در نيومده
بعدش ام به مامان خانوم يه عالمه قول مول دادم ، كه بعد ازامتحانا انجام بدم! يه سري قول ام به اين دوستام و ……..دادم، بايد تا خبر دار نشدند ،زودتر يه كاري بكنم
واي چقدر كار دارم
بعدش ام اين كامپيوتر محترم ، مريض شدند ، يه چند روزي از اين دكتر به اون دكتر برديمش ، من اگه تا حالا شك داشتم، دكترا خوش شانسند، ديگه شك ندارم،آدم مريض كه ميشه تا ميره دكتر خوب ميشه ،حالا هرچي همون دوا هارو بخوري، نري دكتر ، فاييده نداره،من فكر مي كردم مال اينكه آدم روحيه مي گيره، ولي نه اين از خوش شانسي دكتراست،
چون اين كامپيوتر محترم،اين قدر توي اين چند روزه از خودشون صدا در اوردند كه نگو ، از صداي آمبولانس تا صداي قطار و مداد نوكي ….توي تمام امور زنديگش ام هنگ مي كردند،……
رمش عوض كرديم، فايده نداشت دوباره همون ادا اتفارا، خلاصه سره blogger درد نيارم
برديمش دكتر ، يه شب تو مطب دكتر موند، بعدشم دكتر گفت: من صد دفعه معايينه اش كردم ،مشكلي نداره!!!!!!!!
جلل خالق!!!!!!، از وقتي كه از پيش دكتر اومده .(ديروز)،حالش كاملا خوبه!اين مساله فريضه منو مبني بر خوش شانسي دكترا اثبات مي كنه، فقط ويندوز عوض شده دوباره بايد يه سري چيزا رو به كامپيوتر بفهمونم، البته الان فهميده فارسي يعني چي! اين خيلي مهمه ، ولي خب هنوز خيلي چيزا رو هم نمي دونه

ولي خراب شدن عجيب كامپيوترم كه دقيقا مصادف باشروع امتحانام بود،و درست شدنش كه با تموم شدن امتحانام بود، نشون مي ده،بعضي اتفاقا اگرچه ظاهر بدي دارند ولي ممكنه به نفع آدم باشه، چون توي اين چند روزه من چاره اي به جز درس خوندن نداشتم،

دوشنبه، دی ۲۴، ۱۳۸۰


ديروز امتحان يكي از درساي عمومي ام بود، حالا بماند كه چقدر از سر وته كلاس مي زد م و 4 جلسه غايب شدم، به خدا 3 تاش موجه بود يه دونش از سره شيطوني بود .....در هر صورت استاده گفت: من براي آخر ترم سوال تستي مي دم 2 تام تشريحي!
خب آدم وقتي تستي مي خونه فرق داره با تشريحي ،براي تست بايد كلمه هاي قلمه سلمه بلد بود ولي براي تشريحي
نتيجه گيري! خلاصه من يه جوري كتاب به اون بزرگي و سانسور كردم ورفتم براي امتحان
وقتي رسيدم ديدم ، بچه ها مي گن ،استاد نظرش در لحظات آخر عوض شده وهمه رو تشريحي داده!!!!!!!!
هميشه از اين شايعه ها هست ولي اينبار ظاهرا جدي بود
خوبيش اين بود كه زود خبر دار شديم ، واين بچه هاي بي بخار ما تصميم گرفتند اگر اينطوري بود امتحان ندن
من كه باور نمي كردمامتحان ندن!، اين بچه هاي ما اصلا متحد نيستند
امتحان شروع شد ، جاي من هم اولين صندلي كنار مراقب محترم بود!!!!!!!!!!!!!!!برگه هارو دادن
،استاد نامردي نكرده بود و 10 تا سوال تشريحي گيگا بايتي داده بود
ما رو مي گي شروع كرديم به اعتراض، اين چه وضع اشه قرار بود تستي باشه،.......خب از اول مي گفت............
همه مراقبا و كارمند ها مونده بودند كه اين بچه هاي بي بخار ساكت ، چه جوري به خودشون اجازه دادن ،در مورده امتحان پايان ترم اعتراض كنند اون هم همگي با هم!!با صدا!!همينطوري نگامون مي كردن
يه دختره هم كه سال آخرش بودو ازدواج ام كرده بود و اعصاب افتادن نداشت صداش از همه بلند تر بود
بعد از مدتي سر وصدا....... در كمال ناباوري ديدم كه مسئول امتحانا حرفمونو قبول كرد، وهمه برگها جمع شد، و قراره آخره همه امتحانا ازمون امتحان بگيرن
من خيلي خو شحال شدم چون عمرا اگه مي تونستم اون سوال هاي به اون بزرگي و جواب بدم

شنبه، دی ۲۲، ۱۳۸۰


مي خواستم در مورد برفي كه منتظرش بودم بنويسم،اما روح ندارم
خود ريستي كامپيوترم هم خوب نشده.اركست سمفوني برام برگزار مي كنه.همش هنگ مي كنه
ديروز اولين امتحانم ودادم،نمي خوام در موردش فكر كنم
موبايل يكي از مراقبا هي صدا مي داد
دي دي ري ري..........ريپ ريپ ريپ............ دي دي ري ري............. .ريپ ريپ ريپ.
اينblogger چرا اينجوري مي كنه، هي مي گه sorry بعدا نشون مي دم

چهارشنبه، دی ۱۹، ۱۳۸۰

خاطرات هم اومد ،خوشحالم، سايت خاطرات براي من يه جورyahoo
سايتش هميشه سبز بمونه :)
يكي از چيزايي كه تاحدودي روحيه آدمو نشون مي ده،Back ground كه توي اون لحظه انتخاب مي كنه
من تجربه كردم، عكسايي كه وقتي خوشحالم انتخاب مي كنم فرق داره با عكسايي كه وقتي ناراحتم
حتي خيلي از موقع ها اينطوري تونستم از حال وهوايي بعضيا خبر دار بشم، ازعكسي كه انتخاب مي كنند
عربستان هم برف اومد، حالا من هر چي به اين دوستام مي گم ، خط استوا از تهران گذ شته،بهم مي خندند
ولي خداييش بارون خوبي اومده، نبايد اينقدر ناشكر باشم،خدايا شكرت،
خدا كنه اين سوز سرد ، مال برف باشه،اما برف غمگينه ،نمي دونم چرا

سه‌شنبه، دی ۱۸، ۱۳۸۰

با بارون ديروز ، امروز هواي تهران عاليه، آماده است براي دويدن:)
يادمه يه دفعه براي يكي از آشناهامون اتفاقي مثل خاطرات افتاد، چند نفر جمع شدند براي او يه لباس سبز بردند
حالا ، اينجا ، كسي دوست داره بياد؟ با يه لينك سبز پيشنهاد سبز؟

روزي خواهم آمد و پيامي خواهم آورد
در رگها نور خواهم ريخت
وصدا خواهم در داد: اي سبد هاتان پر خواب ! سيب اوردم ،سيب سرخ خورشيد
خواهم آمد ، گل ياسي به گدا خواهم داد
زن زيباي جذامي را ،گوشواري ديگر خواهم بخشيد
كور را خواهم گفت : چه تماشا دارد باغ!
دوره گردي خواهم شد ، كوچه ها را خواهم گشت، جار خواهم زد آي شبنم شبنم،شبنم
رهگذاري خواهد گفت: راستي را، شب تاريكي است، كهكشاني خواهم دادش
روي پل دختركي بي پاست، دب اكبر را بر گردن او خواهم آويخت
هر چه دشنام ، از لب ها خواهم برچيد.
هر چه ديوار،از جا خواهم بركند.
رهزنان را خواهم گفت:كارواني آمد بارش لبخند!
ابر را پاره خواهم كرد.
من گره خواهم زد، چشمان را با خورشيد،دل ها را با عشق،سايه ها را با آب، شاخه ها را با باد.
وبهم خواهم پيوست،خواب كودك را با زمزمه زنجره ها.
باد بادكها به هوا خواهم برد.
گلدان ها ، آب خواهم داد.

خواهم آمدپيش اسبان ، گاوان،علف سبز نوازش خواهم ريخت
مادياني تشنه، سطل شبنم را خواهم آورد.
خر فرتوتي در راه، من مگس هايش را خواهم زد.

خواهم آمد سر هر ديواري، ميخكي خواهم كاشت.
پاي هر پنجرهاي،شعري خواهم خواند
هر كلاغي را، كاجي خواهم داد.
مار را خواهم گفت:چه شكوهي دارد غوك!
آشتي خواهم داد.
اشنا خواهم كرد.
راه خواهم رفت.
نور خواهم خورد
دوست خواهم داشت.
آزادي
توي يكي از كتاباي مدرسه يه reading جالب بود ، در مورد آزادي
توي اين متن گفته شده بود، كه آدما، اولا كه تنهايي زندگي مي كردند ، آزاد بودند كه هر جوري دوست دارند زندگي كنند، ولي بعد از يه مدت كه ديدند به تنهايي نمي تونند كارشونو انجام بدند، سر پناه بسازند، يا در برابر طبيعت از خودشون دفاع كنند ، به زندگي اجتماعي رو اوردند،اما،اگه مي خواستند با هم باشن مجبور بودند ، يه سري قانون ها رعايت كنند، اگر چه اين قانون ها ، آزادي گذشته اونها را ازشون مي گرفت، ولي با وجود اين محدوديت، چيزا هايي رو بدست اوردند كه اگر تنها بودند نمي تو نستند به دست بيارن
و حالا اينجا توي اينترنت يه آزادي نامحدود وجود داره، اما اين خود ما هستيم كه براي بدست آوردن نكات مثبت با هم بودن، خودمون حد و حدود آزادي مون بدونيم، و به عبارت واضح تر“ جنبه آزادي كه داريم داشته باشيم

اما اتفاق جالبي كه افتاد اين بود: يه طرف “كيس “ باز بود ، وتوش معلوم بود، يه مهمون هميشگي
برامون اومد، اسم بچه مينا ست، مينا تا حالا 100 دفعه ديده بود من پاي اينترنتم، خيلي از اوقات هم باهاش اينترنت گردي كرده بودم، حالا اون مي خواست بفهمه چه جوري اون شكلا روي صفحه ميان، واين صحبت هاي من و مينا ست:
“ مينا داره توي كيس نگاه مي كنه“
مينا : مريم ، اينرنتت خراب شده؟
من : نه مينا كامپيو ترم خراب شده
“ هنوز داره توي كيس نگاه مي كنه“
من: ببين مينا مثل تلويزبون كه خراب ميشه اما برنامه ها هستن“ عجيب نگاهم ميكنه“
دوباره به كيس نگاه مي كنه
مينا : مريم اينترنت يه جعبه اس؟؟؟؟؟؟؟
من: مينا مثل تلويزيون كه فقط لامپ داره، موج بهش مي رسه، تو برنامه مي بيني“ اخه موج نمي دونه چيه“
مينا: خب ، چي اينرنت و مياره؟
من: مودم يه “ چيزايي! “ رو مي گيره، كاري مي كنه كه توشكل رو مانيتور ببيني“ اخه چه جوري حاليت كنم“
مينا: يعني مثل انتن
من: آره تقريبا..........
خلاصه يه جوري خودش خودش قانع كرد ، دنبال يه چيز ديدني بود ، يه مربع يه مثلث، يه چيزي كه توش چيز جا بشه، اما چه جوري آدم به يه بچه توضيح بده ،اينترنت از چي به وجود مياد
حدودا يه ماه پيش بود كه كه كا مپيوترم برام اركست برگزار مي كرد، “ب ب و ب ب و.........“ و دچار بيماري “ خود ريستي“ شده بود، دكترا گفتند از “ رم اشه “ ما هم رم و دوباره جا انداختيم، ديگه سرو صدا راه نداخت، تا اينكه دوباره ديروز، همينطوري كه مشغول بودم ، خودش ،خودش و ريست كرد، به روي كاميوتر نيوردم و گفتم شايد خسته شده،بعد يه مدت “ استند باي“ بود ديدم جناب كامپيوتر همينطوري خودشونو ن ريست فرمودند، يه دست “اسكن و چكاپ“ كامل از درايو اشون به عمل اوردند، اهالي خونواده خيلي نگران “ خود ريستي اش “ شدند ، گفتيم تا اركست راه نداخته ، رم اش و عوض كنيم، خلاصه در كيس باز كرديم ،.........اما وقتي خواستيم رم بالاتر بخريم، فهميديم كه رم اي 15 و16 تومن بود ، شده29 تومن ، به مناسبت سال نو. ژانويه، به خاطر همين فعلا موضع تعويض رم معلقه


شنبه، دی ۱۵، ۱۳۸۰

من دلم برف مي خواد ، سفيدي برف ، ازاون برفاي زياد كه قبلا نا باهاش سره سره درست مي كرديم
تقريبا هميشه يه ذره برف براي كريسمس مي يومد....
ولي امسال؟ هيچي....

ديروز نزديكاي ظهر :
مريم تلفن
متين : سلا م چطوري
من: سلام متين ، حالت ، چطوري؟ كم پيدايي؟
متين: ممنون ، تو چطوري؟
من: با درسا ؟
متين : فعلا داره سرو گوشم مي جنبه
“ دو زاريم افتاد “
من : متين كي ، كي ، كجا، زود باش، متين زود
متين : يه يه ماهي ، چند جلسه صحبت كرديم ، ديشب بله برون بود
متين مبارك من دارم از خوشحالي مي ميرم توضيح بده ، اسم ؟ سن ؟ زود
متين : ياسر
چي كار مي كنه؟،جي جوري ؟ چي طوريه ؟ عكسشو داري؟........................
و من از نهايت ذوق 100 بار گفتم ، خوشحالم متين

اما بعدش يه احساسي داشتم ، كلمه اي براش پيدا نمي كنم، يه چيزي شبيه اين “ متين ام رفت“ يه جور احساس دل تنگي ؟ نه نمي دونم ...........
ولي يه عا لمه سوال توي ذهنم اومد، چه جوري ، معلوم ميشه دو نفر مال هم هستن، چه جوري ؟
از كجا، دو نفري كه ظاهرا هيچ ربطي بهم ندارن ، همديگر و پيدا مي كنن، توي دنياي به اين بزرگي
يه افسانه هست كه مي گه اولا زن و مردي نبوده ، و يه موجود بوده ، بعد ش يه اهريمن اونا رو نصف مي كنه،, وا بعدش اين دو تا بايد همديگرو پيدا كنن ، اگه اينجوريه:
بين اينا همه نصفه؟ كي مال كيه؟ از كجا 2 تا نصفه به هم مي رسن، حالا به افسانه هم كاري ندارم، ولي اين فرايند رسيدن دو نفر بهم، جه جوري راه درست خودشو ميره، من فكر مي كنم، فقط هر يه نفري مال يه نفره، يعني منحصر بفرده،چه جوري اين موضوع اشتباه نميشه، نشونه هاش چيه؟و چرا بعضي ا اشتباه مي كنن؟

اينجا هم دل تنگي!؟ ، آخه اينا كه يه مشت سيم و ...بيت......آي سي و........
بابا دخترش چرا به روز نمي شي، مي دوني از پارسال تا حالا نيومدي ،من رفتن و نمي دوست دارم، آدم يه روز نيست ، دو روز نيست، چقدرتعطيلات عيد

جمعه، دی ۱۴، ۱۳۸۰

يه چند روزي نبايد زياد تو اينترنت آفتابي بشم ، بايد ابري بشم،وضع درسام خرابه
يكي از درسام هست ، كه نه ميان ترم داشت، نه استادش خوب بود، 3 تا گروه بوديم، اين استادكه بلد نبود درس بده
فقط مي برد پاي تخته ، مخهاي گروه اولم ، تمرين رو حل مي كردند ، 2 گروه بعدي ام تمرين رو كپ مي زدند كه اگه استاد صداشون زد ، بتونند تمرين حل كنند
يه 2 جلسه اي اينطوري گذشت ، ديدم اعصاب اين وندارم كه همش تو اضطراب باشم،دروغكي تمرين حل كنم
از اون بعد مي رفتم سر كلاس هاي گروه اول، اسمم تو ليست اونها نبود كه استاد صدام بزنه ببردم پاي تخته! ، آخر كلاس هم مي رفتم مي گفتم استاد مال گروه دومم ، استاد هم حاضر مي زد، اولا خيال مي كردم عجب كلاهي سر استاد گذاشتم
ولي بعدش كه فهميدم استاد به جاي “ تيك “ حضور سر كلاس، مي نويسه “ l“ ، يعني “ late” تأ خير ، خيلي ...........

“ مردم اغلب از بي وقتي شكايت مي كنند در حالي كه مشكل اصلي بي هدفي است “

پنجشنبه، دی ۱۳، ۱۳۸۰


نمي دونم چرا خودكار آ بيم باهام قهر و هي از دستم فرار مي كنه، لااقل امروز خودم با چشماي خودم ، با دستاي خودم ، گذاشتمش تو كيفم ، ولي نبود، يعني از وقتي اون اقاي مغازه دار ، به جاي 50 تومني يه خودكار مشكي داد به من، ديگه خودكار آبيم قهر كرده............
نميشه همه چي و با هم داشت
يا بايد نتيجه اين مدل دوست داشتن و بپذيري يا بايد دوست نداشته باشي و خلاء اش تحمل كني
يا بايد تمرين حل كني يا اگه حوصله نداري ياد نمي گيري
يا بايد وقتي عصباني داد بزني يا داد نزني و بريزي تو خودت
يا بايد راست بگي ، و سرزنش اين و اونو تحمل كني يا اگه دروغ گفتي عذاب وجدانت و
يا اين يه هفته بشيني و درس بخوني يا اينكه نخوني وبيافتي
يا فراموشش مي كني يا اينكه الكي وقتت و تلف مي كني
يا با يد با جرأت با فكرات زندگي كني يا همرنگ بعضي ها بشي
..................
انتخاب با خودته......

چهارشنبه، دی ۱۲، ۱۳۸۰

اينم به مناسبت بارون صبح ، وبخار شيشه اتوبوس، و آدمه كوچولويي كه كه روي شيشه كشيدم ، اينطوري :)
يه چيزه ديدني آخر ترم ...
آخر ترما مراسم كپي داريم
انشارات كه داشت مي تركيد، قلقله، همه كيلو كيلو جزوه اس كه زيراكس مي گيرند
رفتم اولين زيراكسي بيرون دانشگاه ، اونم داشت مي تركيد ، اون ور خيابون اونم شلوغ ،
مغازه بعدي 10 نفر تو صف، اما خدا رو شكر يه پاساژ دنجي هست ، زيراكسي داره ، كيفتشم خوبه، هيچ كي هم نبود بالاخره جزو هاي دوستم كپي گرفتم، خدايش اگه مي خويد پول دار شيد ، آخر ترما بيايين نزديك دانشگاها با دستگاه زيراكس ، امروز حدودا 500 ، 600 تومن پول زيراكس دادم

سه‌شنبه، دی ۱۱، ۱۳۸۰

همه چيز از وسط دي شروع مي شود ، فيلم خوب ، چيز خوب،......
« پ-----------------------ا ي-------------------------ا ن ترم »
مضطرب امتحانم
......وقتي خوب كار مي كند كه ” آ”به اندازه كافي بزرگ باشد، اما از طرفي ” آ ” خوب است كه كوچكتر باشد ، بنابراين يك مصالحه بين.....................
امروز با دوستم درس خوندم اما از جزوه ام چيزي نفهميدم!نمو نه اش جمله بالاست
آخر ترمي همه تو كتابخونه درس مي خونن ، حيف كه بدجوري از دست درسام دلخورم ، روح تايپ ندارم ،. وگرنه تفسير آ خر ترم خيلي جالبه ، با شه براي يه روز ديگه
راستي 2002 شد اينقدر بعضي چيزا اين بر چسب و داشت كه برام عدد 2002 خيلي عدد عاديه ، اونقدرا نو نيست، خيلي وقت ديدمش
در هر صورت مبارك